رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 62 5 (1)

3 دیدگاه
  اینکه اون منو به همه ترجیح داد. دستمو بلند کردم عین اون وقتهایی که تو سرمون بود اگه دستمونو سمت آسمون دراز کنیم میتونیم ماه رو بگیریم. اینبار ماه من دیاکو بود. بلند بلند باخودم خندیدم. البته شومبول دیاکو….کمربندشو باز کرد دستمو خم کرد و کنارم نشست… دو طرف…
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 61 5 (1)

15 دیدگاه
      -چرااااا…اتفاقا میخوام ازت شکایت کنم…   ناباورانه لب زد:   -شیدا ….   واسه اینکه پشت بند اون شیدا گفتنش حرفی نزنه خیلی سریع گفتم:     -یادم نمیره دیشب چه بلایی سرم آوردی.اگه داداشت نبود معلوم نبود چه بلایی سرم میومد…شاید اصلا الان زنده نبودم…  …
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 60 5 (1)

1 دیدگاه
    -خودت ازم خواستی برم.یه همین زودی حرفت یادت رفته!؟ نفس میکشید و تماشام میکرد.نگاه هاش سنگین بودن.عین وزنه. نفسهای داغش پخش شدن روی صورتم.بعداز مکث کوتاهی گفت: -من گفتم برو خونه خودشم خوب میدونست محال بود دیگه پامو اونجا بزارم ولی واسه اینکه دست از سرم برداره به…
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 59 4 (2)

1 دیدگاه
    هیچوقت برای یه بیرون رفتن عادی اینقدر به خودم نرسیده بودم اینبار اما با تمام اون دفعات عادی فرق داشت. میخواستم حساب کار دستش بیاد.باید بدونه اگه به اذیت کردن من تو اینکار بیشتر حرفه ایم تا اون‌.تصلا هر چقدر هم که باخودم کلنجار می رفتم باز نمیتونستم…
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 58 5 (1)

1 دیدگاه
  -شهرااام. .حالا که کسی اینجا نیست نظرت راجب یه سکس داغ و خفن چیه هوووم!؟ اینو که گفت دود از کله ام بلند شد. شهرام اصلا بیخود کرد اجازه داد اون دختره اونجوری جلوش لخت بشه و بعش بچسبه… انگشتهامو اونقدر به کف دستم فشار دادم که فرو رفتن…
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 57 5 (1)

3 دیدگاه
  بیشتر ازیک ساعت میشد که خوش و خرم دراز کشیده بود رو تخت و من بیچاره رو مجبور کرده بود پاهاشو واسش ماساژ بدم. اونم بخاطر چی؟ بخاطر اینکه شب لطف کنه پیش من لعنتی بمونه که مبادا از ترس بترکم و به فنا برم! لعنت یه این ترس…
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 56 1 (1)

4 دیدگاه
    -چون فضول رو بردن جهنم گفت این هیزما چرا ترن! به تو چه؟ بگیر بخواب ..شب بخیر… خواست بخواب ولی من اجازه ندادم.دستمو یه طرف صورتش گذاشتم و با چرخوندن سرش به سمت خودم گفتم:   -چطور ممکن آدم نتونه خودش طرف مقابلش رو انتخاب کنه مگر اینکه…
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 55 4 (2)

1 دیدگاه
  تحریک شده بود.هم اون هم خودم که لوندی ها و عشوه هام تنمو داغ کرده بود. اما نمیدونم چرا نمیخواست شروع کنه…شاید همچنان مرد بود و باور نداشت واقعا این اجازه رو دارم بهش میدم. دستهاشو که روی پهلوهام بودن گرفتم و گفتم: -داری استخاره میگیری؟ دستهاش پایین اومدن…
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 54 5 (1)

5 دیدگاه
  نامحسوس نگاهش کردم و لبخند پلیدی زدم. زورم که بهش نمی رسید اما لااقل اینجوری میتونستم یکم کارهاشو تلافی بکنم.اینجوری که با بدجنسی تحریکش کنم اون هم درحالی که دستش از رسیدن بهم کوتاه! آب توی لیوان رو که لاجرعه سر کشید، اون رو دوباره روی میز گذاشت و…
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 53 4.5 (2)

2 دیدگاه
  کنارش نشستم و سینی رو گذاشتم روی میز و خودم خم شدم و یه لیوان برداشتم و گرفتم سمتش و منتظر موندم اونو ازم بگیره. نگاهی خنثی بهم انداخت و بالاخره روزه ی سکوتش رو شکست و پرسید: -چی توی سرت که دوباره مهربون شدی هان!؟ از این سوالش…
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 52 5 (1)

4 دیدگاه
  بودن تو آغوشش اونقدر خوب بود که دلم نیمخواست ازش جدا بشم.دستام هنوز دور بدنش بود و بینیم ناشیانه و دزدکی عطر گردنش رو بو میکشید. یه عطر خنک و تلخ…. عطری که تا ابد تو ذهنم می موند و محال بود از حس کردنش به یاد دیاکو نیفتم.…
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 51 5 (1)

4 دیدگاه
  شهرام دستمالی از جعبه بیرون کشید و بعداز تمیز کردن کنج لبهای کلفت و نرمش که من حسابی با مزه و طعم و جنس نرم خوششون آشنا بودم از روی صندلی بلند شد و گفت: -بهش فکر میکنم! مامان تا دید اون بلند شده متعجب پرسید: -میخوای بری!؟ تو…
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 50 5 (1)

3 دیدگاه
  -واقعا که فقط همون ژینوس پاچه گیر واسه تو مناسب! پشت به شهرام که همچنان رو لبه ی وان نشسته بود، دمپایی هارو پوشیدم و راه افتادم که از حموم بزنم بیرون… قطره های آب از موهام و ار بدنم میچکید.برام مهم نبود لخت و عریونم چون فقط میخواستم…
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 49 5 (1)

1 دیدگاه
  دیگه حرفی نزدم.راستش اونقدر فرهاد و خانوادش از چشمم افتاده بود که ترجیح میدادم هرجایی باشم جز اونجایی که اونا هستن. تمامی مابقی راه رو ساکت بودیم.هم من و هم اون … پبچید توی کوچه و ماشین رو به سمت دومین خونه برد. ریموت رو زد و با باز…
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 48 5 (1)

بدون دیدگاه
  یکی دو ساعتی میشد که بیخودی تو خیابونها میچرخید صرفا به خاطر اینکه من آرومتر بشم. اگه اون نبود الان من کجا بودم!؟ تو کوچه پس کوچه های تهرون تو خیابونهای پراز گرگش باید با چه اتفاقاتی دست و پنجه نرم میکردم؟ تو فکر و همون حال و هوای…