رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 169 0 (0)

11 دیدگاه
  تموم عمارت رو در عرض چند دقیقه زیر پا گذاشتن ولی انگار آب شده و به زمین رفته باشه هیچ خبری ازش نبود از شدت استرس و خشم زیاد پشت پلکم شروع کرده بود به تند تند پریدن باورم نمیشد جلوی چشمم فرار کرده باشه با یادآوری اتفاقای دیروز…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 168 0 (0)

41 دیدگاه
  بعد از اینکه کلی معطل شدم و خبری ازش نشد سوار ماشین شدم و با سرعت به سمت شرکت روندم کلی از کارهای عقب افتاده مونده بود که باید انجامشون میدادم با اینکه اعصابم بهم ریخته بود ولی مجبور بودم به کارها سر و سامونی بدم بعد از اینکه…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 167 0 (0)

15 دیدگاه
  ” آراد ” بعد از اینکه اون دخترع لعنتی اومد و گند زد به همه چی ، مجبور شدم از عمارت بیرونش ببرم تا بیشتر از این داد و بیداد نکنه و همه رو از اتفاقایی که افتاده باخبر نکنه مخصوصا نازی که با وجود همه این اتفاقا هنوز…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 166 0 (0)

17 دیدگاه
  با صدای فریادم آنچنان از جاش پرید که گوشی توی دستش تکونی خورد و نزدیک بود روی زمین بیفته – چشم الان میرم از پایین زنگ میزنم با درد چشم غره ای بهش رفتم : – برووووووو فقط زود باش با بیرون رفتنش از اتاق قدمی برداشتم که درد…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 165 0 (0)

17 دیدگاه
  صدای داد و بیدادشون هنوز به گوشم میرسید و همین هم داشت دیوونه ام میکرد دستمو روی گوشام گذاشتم و توی خودم جمع شدم خدایا چرا تموم نمیشد چرا بدبختی های منه لعنتی تموم نمیشد منی که هیچ روز خوشی توی زندگیم نداشتم نمیدونم چقدر توی اون حالته زار…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 164 0 (0)

19 دیدگاه
  پاهام لرزید و بالاخره سد مقاومتم شکست و با زانو روی زمین فرود امدم دردی که توی زانوهام پیچیده بود در برابر دردی که توی قلب و روحم احساس میکردم هیچ چیزی نبود •_• به معنای واقعی نابود شده بودم دستای لرزونم رو به نرده ها گرفتم و باچشمای…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 163 1 (1)

41 دیدگاه
  انگار پاهام به زمین چسبیده بود قادر به حرکتی نبودم حس بدی سراسر وجودم رو در برگرفته بود حسی که پاهام رو به لرزه در آورده و نمیتونستم قدم از قدم بردارم با نشستن دست مائده روی بازوم به خودم امدم _حالت خوبه؟؟ اب دهنم رو به سختی پایین…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 162 1 (1)

17 دیدگاه
  چند روزی از جاری شدن صیغه طلاق بینمون و دیدن آراد میگذشت ، توی این مدت از اتاقم جز موارد ضروری بیرون نمیومدم چون نمیخواستم با آراد چشم تو چشم بشم اونم انگار از من فراری بود چون هیچ خبری ازش نبود درسته خنده داره که توی یه خونه…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 161 0 (0)

32 دیدگاه
  قطره قطره اشک از گوشه چشمام سرازیر میشد و صورتم رو خیس میکرد باورم نمیشد این کار رو باهام کرده باشه نمیدونم چقدر توی اون حالت خیره صورتش بودم که کلافه دستی به ته ریشش کشید و حرصی زیر لب زمزمه کرد : -چرا دیوونم میکنی تا دست روت…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 160 0 (0)

11 دیدگاه
  با عجله خودش رو بهم رسوند و نگران کنار گوشم زمزمه کرد : -حالت خوبه؟؟ دیگه این نگرانیش رو نمیخواستم هیچ چیزی ازش رو نمیخواستم چون دلم ازش گرفته بود پس بدون اینکه جوابی بهش بدم صورتم رو ازش برگردوندم و سعی کردم راه برم ولی هنوز یک قدم…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 159 0 (0)

25 دیدگاه
  باورم نمیشد اینجا محضره ؟! آورده بودم محضر که چی بشه ؟؟ با فکری که از توی ذهنم گذشت تنم یخ بست نکنه آوردم صیغه عقد رو باطل کنه ناباور به سمتش چرخیدم و دهن باز کردم چیزی ازش بپرسم که بی اهمیت بهم از ماشین پیاده شد و…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 158 0 (0)

22 دیدگاه
  بزار هی داد و بیداد کنه تا خفه شه با این فکر باز روی تخت دراز کشیدم و ملاقه روی تن خسته ام کشیدم بدنم به قدری گرفته بود و درد میگرد که قادر به تکون دادنش نبودم دوست داشتم ساعت ها بخوابم پس پلکای خسته ام روی هم…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 157 0 (0)

6 دیدگاه
  نمیدونم چقدر توی اون حال بد دست و پا زدم که دیگه حس میکردم سرم به قدری سنگین شده که حتی قادر به تکون دادنش هم نیستم طوری کردن و بدنم خشک شده بود که کوچکترین تگولی باعث میشد درد بدی توی تنم بپیچه و دادم بلند شه به…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 156 0 (0)

9 دیدگاه
  برای یه ثانیه ازم جدا شد که با نفس نفس نگاه به اشک نشسته ام رو توی صورتش چرخوندم دروغ چرا …. پُر بودم از دلتنگی و حسرت حسرت لمس کردن دوباره تنش و بو کشیدن حتی عطر تنش نمیدونم چی تو صورتم دید که با عجله سرش پایین…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 155 0 (0)

12 دیدگاه
  برعکس بیشتر دستم رو فشرد و قاطع لب زد : نه نمیشه !! با اشکایی که توی چشمام حلقه زده بودن سرم چرخید و از نیم رخ خيره صورتش شدم میترسیدم پلکی بزنم و اشکام سرازیر بشن آره سرازیر بشن و خودم رو بیشتر از این رسوا کنم با…