رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 139 0 (0)

27 دیدگاه
  _میدونی نازی کجاست ؟؟ نفس توی سینه ام حبس شد میخواستم بیخیالش بشم نمیزاشت فهمید عصبی شدم چون پشت سر هم شروع کرد به حرف زدن _آخه میدونی مادر چون هیچ جایی رو نداره بره بمونه میترسم اتفاقی براش ب….. با تمسخر و کنایه وار گفتم : _جاش خوبه…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 138 0 (0)

28 دیدگاه
  بدون اینکه نگاهش کنم خودم رو به اون راه زدم و بی تفاوت لب زدم : _چه خبری ؟؟ اشاره ای به شال روی سرم کرد _جریان شال روی سرت چیه ؟؟ سرد لب زدم : _جریانی نداره و بدون اینکه مهلت حرف زدنی بهش بدم سمت پریا خم…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 137 0 (0)

10 دیدگاه
” نازلی ” از پشت شیشه پنجره های بلند عمارت آریا خیره دور شدن و رفتن آرادی شدم که بادیگاردا توی بهت و ناباوری دنبال خودشون میکشیدنش پشت بند رفتنش قطره اشکی بود که از گوشه چشمام چکید و روی گونه ام افتاد توی حال و هوای خودم بودم که…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 136 4 (1)

26 دیدگاه
  اینقدر سرعتم بالا بود که در عرض چند ساعت رسیدم ماشین رو در خونه آریا پارک کردم و با عجله پیاده شدم نگهبان با دیدنم سد راهم شد و گفت : _ببخشید آقا ولی اجازه ورود به خونه رو ندارید خشمگین دستش رو پس زدم : _برو کنار ببینم…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 135 5 (1)

11 دیدگاه
  چمدونم رو برداشتم که زودی از دستم گرفتش و گفت : _بده ببینم تقلا کردم تا ازش بگیرمش _ای بابا بده میخوام برم اخماش رو توی هم کشید _با من میای همین که گفتم !! نمیتونستم باهاش برم و مدارا کنم چون هنوز کارهای گذشتت رو از یاد نبرده…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 134 2 (1)

15 دیدگاه
  از درون داشتم منفجر میشدم باورم نمیشد اینطوری رهام کرده و میخواست از سر خودش بازم کنه توی نور کم سویی که از خونه میومد و فضا رو روشن کرده بود روی زمین نزدیک ساحل نشستم و درحالیکه پاهامو به آغوش میکشیدم سرمو روی زانوهام گذاشتم و نفسم رو…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 133 5 (1)

9 دیدگاه
  با رفتن مهسا عصبی دستای نازی رو از دور کمرم باز کردم و به سمتش چرخیدم _دیووونه شدی نه ؟؟ سرش رو بالا گرفت که با دیدن صورت غرق در اشکش برای ثانیه ای ماتم برد نگاهمو توی صورتش چرخوندم که با دیدن رگه باریکی از خون که روی…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 132 4 (1)

10 دیدگاه
  با درد خم شد ولی اینقدر پوست کلفت بود که هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود با خنده راست ایستاد و میون خنده هاش بریده بریده گفت : _اوووه پس رگ غیرت آقا باد کرده مگه چیه میگم چند روزی میخوامش اینقدر خسیس ن…. نزاشتم باقی حرف از دهنش…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 131 4 (2)

7 دیدگاه
  این آریای لعنتی اینجا چیکار میکرد نمیتونستم وجودش رو تحمل کنم پشیمون شده ماشین رو باز روشن کردم ولی همین که میخواستم فرمون رو بپیچونم و برم دانیال توی حیاط اومد و با دیدنم با تعجب دستی روی هوا تکون داد و بلند گفت : _کجا کجا ؟؟ حرصی…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 130 0 (0)

11 دیدگاه
  با این حرفش سیخ سر جام نشستم _چی ؟؟ رفتن با تعجب نگاهم کرد _آره دیروز صبح ما بیدار شدیم نبودن پس الکی این مدت خودم رو توی این اتاق حبس کرده بودم _پس چرا چیزی به من نگفتی ؟؟ چپ چپ نگاهی بهم انداخت _مگه پرسیدی که بهت…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 129 0 (0)

10 دیدگاه
  نفهمیدم چی شد که یکدفعه به خواب عمیقی فرو رفتم صبح با صدای بلند داد و فریادهایی که به گوشم میرسید وحشت زده از خواب پریدم گیج چندثانیه نگاهمو به اطراف چرخوندم با فکر اینکه حتما خواب دیدم باز میخواستم سرمو روی بالشت بزارم که با صدای داد بلند…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 128 4 (1)

8 دیدگاه
با تعجب لب زدم : _برید ؟؟ سری به نشونه تایید تکونی داد _آره باید بریم _بعد این همه مدت اومدید حالا میخواید ک…. توی حرفم پرید : _نمیشه میترسم پلیس بفهمه و برای دستگیریم بیاد دستش رو گرفتم : _ولی بابا جز آدمای خودمون کسی به این خونه رفت…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 127 4 (1)

2 دیدگاه
تکون محکمی دیگه ای به موهام داد _پاشوووو گمشو یالله حس میکردم موهام از ریشه کنده شدن دستمو روی دستش گذاشتم و عاجزانه نالیدم : _آااااخ بخاطر سر و صداهای بلندمون ، آرادی که بیهوش روی تخت افتاده بود بیدار شد و گیج پلکی زد و گفت : _اینجا چه…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 126 4 (1)

2 دیدگاه
نمیدونستم باید چطوری خودم رو خلاص کنم پس درمونده نگاهمو بینشون چرخوندم و مِنُ مِن کنان به حرف اومدم و به دروغ گفتم : _اووم داشتم داشتم میرفتم پیش ما….. ادامه حرفم با داد بلند آراد نصفه نیمه موند _هیس خفه شو !! با دهنی نیمه باز خشکم زد این…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 125 3 (1)

2 دیدگاه
« آراد » با رفتن نازی از اتاق هنوز نگاهم به جایی که ایستاده و با درد نگاهم میکرد بود ، که با حرکت دست مهسا روی سینه ام و حس لبای خی..سش روی گردنم به خودم اومدم و گیج درحالیکه سعی میکردم فاصلمو باهاش حفظ کنم خطاب بهش گفتم…