رمان نوش‌دارو پارت شصت و هفت

18 دیدگاه
    او و مهرداد آخرین نفراتی بودن که خودشان را به بیمارستان رساندن. منیژه خانم هم آمده بود با دیدنشان از جا بلند شد_اومدین شماها قراره یک ساعت دیگه…

رمان نوش‌دارو پارت شصت و شش

12 دیدگاه
  *** مشغول بافتن موهایش بود امروز برای ناهار خانه پدرشوهرش میماند   ماشینی جلوی در خانه ترمز کرد. از صدایش فهمید که مال مهرداد بود منیژه خانم از تو…

رمان نوش‌دارو پارت شصت و دو

10 دیدگاه
  💜اگه مایل بودید رمان سقوط رو هم تو مد‌وان دنبال کنید یه داستان تراژدی متفاوت که امیدوارم ازش خوشتون بیاد💛 *** در آن سو نازنین کنار امیرعلی نشسته بود…

رمان نوش‌دارو پارت شصت

12 دیدگاه
دانه‌های درشت عرق روی کمرش نشست. این زن انگار کمر همت بسته بود امشب سقف کوچکشان را روی سرشان خراب کند   پدرش سکوت کردن را واجب ندید لا اله…