Screenshot ۲۰۲۰ ۱۰ ۲۵ ۱۷ ۴۶ ۳۳ 1

رمان گرگها پارت ۱۴ 5 (4)

619 دیدگاه
۳۸) روزها از پی هم میگذشتند و با اصرارهای من کم کم تغییراتی توی رفتار کامیار دیده میشد.. وقتی برای ناهار و شام میومد پایین بیشتر میموند و احساس میکردم دلش نمیخواد بره بالا تنها بشینه ولی با خودش لج میکرد و به زور بلند میشد میرفت.. درکش نمیکردم.. چرا…
رمان تدریس عاشقانه پارت 38

رمان گرگها پارت ۱۳ 5 (4)

78 دیدگاه
۳۶) یه موزیک مدیتیشن دانلود کرده بودم که موسیقی متنش نوای پیانوی لایتی بود همراه با صدای موج دریا و صدای آروم پرنده ها.. طوری آرامشبخش بود که آدم میخواست چشماشو ببنده و بخوابه.. واقعا به روح آشفته آرامش میداد.. چند روزی بود که گهگاهی براش موسیقی پخش میکردم و…
۱۰ ۱۸ ۱۴.۴۹.۴۲

رمان گرگها پارت ۱۲ 5 (3)

32 دیدگاه
۳۳) به مسعود چیزی نگفت و تماسو قطع کرد.. با کمی خجالت به من نگاه کرد و گفت _اصلا باورم نمیشه.. یعنی اینهمه سال مسعود بهم دروغ گفته و پول منو بالا کشیده؟ دیگه چیزی نگفتم.. گفتنی ها رو گفته بودم و الان دیگه نوبت خودش بود که کاری بکنه..…
۱۰ ۱۸ ۱۴.۴۹.۱۳

رمان گرگها پارت ۱۱ 4.8 (4)

22 دیدگاه
۲۹) روزها میگذشتند و من و کامیار طبق قراری که گذاشته بودیم رفتار میکردیم.. اون برای صبحانه و ناهار و شام میومد پایین و با ما می نشست دور میز.. احساس میکردم ذره ای از اون یخش باز شده و خودشم خوشش میاد که با ما غذا میخوره.. چون اکثرا…
۱۰ ۱۷ ۲۳.۱۸.۲۴

رمان گرگها پارت ۱۰ 4.8 (5)

611 دیدگاه
۲۷) کامیار بدون حرفی رفته بود بالا و نگار جون هم نزاشته بود من برم.. گفته بود تو به حرفای صد من یه غاز کامیار توجه نکن و بمون.. ولی من واقعا تو فکر رفتن بودم.. اگه اونطوری که خودش میگفت واقعا مزاحمش بودم، حتی یک دقیقه هم نمیخواستم بمونم..…
۱۰ ۰۵ ۲۱.۴۸.۳۱

رمان گرگها پارت ۹ 4.6 (5)

321 دیدگاه
۲۶) صدای منیره و نگار جون رو میشنیدم که تو آشپزخونه بودن و منیره صبحانه حاضر میکرد.. ولی من نمیتونستم از اتاق برم بیرون.. نمیدونستم الان باید چیکار کنم، به من گفته بود که برم، منو توی خونه ش نمیخواست و من هرگز دوست نداشتم از کسی که حضورمو نمیخواد…
۱۰ ۱۶ ۲۳.۰۴.۱۸

رمان گرگها پارت ۸ 4.7 (3)

17 دیدگاه
۲۳) تا ظهر چیزی نمونده بود ولی خبری از کامیار نبود.. منم بهانه ای برای بالا رفتن نداشتم.. رفتم پیش نگار جون و منیره.. منیره داشت گردگیری میکرد و نگار جون هم کتاب میخوند.. منو که دید گفت _بیا بشین لیلی عزیزم، یکم با هم حرف بزنیم رفتم نشستم روی…
۱۰ ۱۴ ۱۹.۰۶.۲۱

رمان گرگها پارت ۷ 4.8 (4)

23 دیدگاه
۱۹) تا موقع شام چشمم به پله ها موند و کامیار پایین نیومد.. وقتی که دیگه منیره میخواست غذا رو بیاره سر میز، نگار جون گفت _لیلی فدات بشم برو کامیارو صداش بزن بیاد شام بخوره، اگه گفت نمیام بگو مادرت گفت نزار من بیام بالا اونهمه پله رو _آخه…
۱۰ ۱۲ ۲۲.۱۰.۴۷

رمان گرگها پارت ۶ 4.8 (4)

6 دیدگاه
۱۷) خانم کیان و منیره خیلی خوشحال بودن و همش قربون صدقه ش میرفتن.. منو هم گرفتن بین خودشون و رفتیم داخل خونه.. نگاهی به خونه کردم و با خودم فکر کردم که قراره مدتی اینجا بمونم.. یعنی میتونستم به کامیار کمک کنم؟.. چیکار باید میکردم، هیچی تو ذهنم نبود…
f3db17c75db88db06e5da4b3bdde14e1 1 1

رمان گرگها پارت ۵ 4.7 (7)

18 دیدگاه
۱۴) _یه چیزی هست که میخواستم در موردش باهاتون صحبت کنم مامان، بابا بابام سرشو بلند کرد و نگام کرد و مامان همونطور که داشت چایی دوم بابامو میریخت تو استکانش گفت _بگو مامان، خیره انشاالله _من بخاطر پایان نامه م مجبورم یه مدت پیش یه آدمی باشم که مشکل…
Screenshot ۲۰۲۰ ۱۰ ۰۹ ۱۸ ۳۸ ۲۹ 1

رمان گرگها پارت ۴ 3.8 (5)

10 دیدگاه
درسته که جذب جذابیت و غرورش شده بودم ولی عشق ممکن نبود.. کامیار کیان در نظر من مرد زخمی و بیماری بود که من میخواستم زخماشو ببندم و کمکش کنم.. اون یه شیر زخمی بود که تو بلبشوی پر نیرنگ زمانه، مغلوب گرگهای گرسنه شده بود.. اون خانمی که در…
۱۰ ۰۸ ۱۵.۳۵.۱۶

رمان گرگها پارت ۳ 4.6 (5)

20 دیدگاه
تو دلم گفتم چه درد بزرگی توی سینه ت داری کامیار کیان.. ولی من بیخیالت نمیشم.. من کمکت میکنم به زندگی برگردی مرد نباید تعلل میکردم و میرفتم و چند روز دیگه برمیگشتم.. باید شروع میکردم به کاری که توی ذهنم بود.. برگشتم توی بخش و دنبال آقای رجب پور…
7bd73ed408fcd2cc1cca508860fb768f

رمان گرگها پارت ۲ 4.3 (4)

7 دیدگاه
انگار یه چیزی تو اون مرد بود که منو میکشید به خودش.. توی چشمای تاریکش.. توی نگاه سردش.. یه چیزی بود که نمیذاشت بیخیالش بشم.. پیش دکترش نرفتم، چی باید میگفتم، شاید میگفت تو چیکاره شی که اطلاعاتشو میخوای.. مستاصل و سلانه سلانه راه افتادم طرف خونه.. ماجرای زندگی کامیار…
۱۰ ۰۵ ۲۱.۴۸.۳۱

رمان گرگها پارت ۱ 4 (6)

42 دیدگاه
دوستان، دومین رمانم (گرگها) رو شروع به پارت گذاری کردم.. امیدوارم مثل رمان بر دل نشسته همراهم باشید و از این رمان هم لذت ببرید و با فیدبکها و انرژی مثبتتون بازم دوپینگم کنید.. البته لازم به ذکر هست که بنظر خودم من هرگز نمیتونم دوباره رمانی مثل بر دل…