رمان استاد خلافکار Archives - صفحه 3 از 8 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 77

رمان استاد خلافکار پارت 77

  #لیلی **************************** با نفرت به تصویر خودم توی آیینه زل زدم. از خودم بدم میومد…از خودم بدم میومد چون تسلیم خواستش شدم. حالا دیگه رسما زنش شده بودم و دیگه راه فراری نداشتم. دستی به چشمام کشیدم و تمام تلاشم و کردم تا نبارن اما علی رغم تمام تلاشام بالاخره اولین اشکم چکید و گونم رو خیس کرد. غمگین

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 76

رمان استاد خلافکار پارت 76

  #لیلی ******************************** خدایا آخه 15 تا نگهبان؟؟ مگه این عمارت چه کوفتی داره که باید 15 نفر نگهبانیش رو بدن! لعنت به این شانس… نه تنها نمی تونم خارج بشم بلکه با این تعداد نگهبان و بادیگاردی که توی باغ ول می چرخن حتی نمی تونم یه سرکی به اطراف بکشم. با حرص ورقه قرص ضد بارداری که جاسوس

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 75

رمان استاد خلافکار پارت 75

  #لیلی **************************** با حرص رژ لب قرمزی رو که داخل کیف لوازم آرایش بود برداشتم و گوشه اتاق پرت کردم. اینقدر از دست لاله حرصی بودم که حد نداشت! آخه دختره ی احمق تو که نامزد کرده بودی…تو که فربد داشتی،برای چی دوباره خام حرفای امیر شدی؟ کلافه روی تخت نشستم و سرمو بین دستام گرفتم. حالا باید چیکار

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 74

رمان استاد خلافکار پارت 74

  #لیلی و بعد لب های داغشو به لاله گوشم چسبوند و گاز ریزی گرفت که تند به عقب هلش دادم و گفتم _حالم ازت بهم می خوره امیر…این روش جدیدت برای انتقام گرفتنه؟ چهره مظلومی به خودش گرفت و گفت _نه عزیزم…من فقط ازت یه بچه می خوام،بچه ای که پدرش من باشم و مادرش تو…این کجاش آخه شبیه

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 73

رمان استاد خلافکار پارت 73

  #لیلی تمسخر آمیز گفت _وای چه خشن! عصبی به سمتش رفتم و روی پنجه های پام ایستادم تا قدم بهش برسه. با حرص یقه پیراهنشو بین مشتام گرفتم و غریدم _به خدا می کشمت امیر…می کشمت…تو کاری کردی که روزی هزار بار آرزوی مرگ کنم…کاری کردی روزی هزار بار بمیرم و زنده بشم…آخه تو چه قدر بی رحمی لعنتی…چه

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 72

رمان استاد خلافکار پارت 72

  #لیلی با ایستادن ماشین مقابل فرودگاه نفس عمیقی کشیدم. نقشه از همین جا شروع میشه و من نباید خراب کاری کنم… دست دراز کردم تا دره ماشینو باز کنم که صداش طنین انداخت: _خیلی مراقب باش لیلی. درو باز کردم و از ماشین پیاده شدم. لحظه اخر به سمتش برگشتم و با اعتماد به نفس گفتم: _مراقبم…پروانه پیدا می

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 71

رمان استاد خلافکار پارت 71

  #هانا نکنه برای آرمین اتفاقی بیوفته…؟! با ترس گفتم: _بسه بسه میلاد…! خونسرد شونه ای بالا انداخت و گفت: _برای دومین باره که آرمین ناپدید میشه…دفعه قبل تن بی جونشو پیدا کردی،اینبار هم اگر شانس بیاری جنازشو. داد زدم: _گفتم بسهههههه…تمومش کن…اصلا اشتباه کردم که گفتم بیای اینجا…از خونه من برو بیرون. به طرفم اومد و رو به روم

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 70

رمان استاد خلافکار پارت 70

  #لیلی کلافه لب زدم: _اصلا سردر نمیارم چی میگی…! کتابشو داخل یکی از قفسه های کتابخونش قرار داد و دوباره به سمت تخت برگشت. روی تخت نشست و عمیق بهم زد و گفت: _بهت حق میدم…من هم جای تو بودم گیج و سردرگم میشدم. با حسرت بازدمم رو بیرون فرستادم که ادامه داد: _من و امیر یه جورایی رقیب

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 69

رمان استاد خلافکار پارت 69

  #هانا با تموم شدن جملم؛ جوری عصبی نگاهم کرد که از ترس غالب تهی کردم و به یکباره کل تنم یخ بست. به سختی از روی مبل بلند شد و به سمتم قدمی برداشت. حتی با این وضعیتی هم که داشت باز ازش می ترسیدم…! غضبناک نگاهم کرد و غرید: _چه گهی خوردی هانا…؟جرعت داری یبار دیگه تکرارکن تا

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 68

رمان استاد خلافکار پارت 68

  #لیلی _باید کمک کنی شخصی به اسم پروانه ایدین از زندان ازاد بشه البته همزمان با حرفش شونه هاشو بالا انداخت و ادامه داد _ازاد بشه یا تو بتونی فراریش بدی بدون این که بعدا دنبالش باشن چشمام گرد شد و بابهت لب زدم _من؟یکیو فراری بدم؟ _اره.‌.‌.به هرحال تو پلیسی،واست کاری نداره لیلی انتخاب راهشم با خودته _نمیشه،نمیشه.‌.‌.همچین

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 67

رمان استاد خلافکار پارت 67

  #لیلی دو روز از حضور من تو خونه دانیل میگذشت ولی هنوز نمیفهمیدم چرا منو خریده هیچ توقعی ازم نداشت…صبح بعد ازصبحانه از عمارت خارج میشد و عصر بر می گشت خیلی اروم و متین بود! منم ازادی کامل داشتم و برای خودم همه جای عمارت میرفتم…کم کم جون به پاهام برگشته بود و میتونستم روی پاهام راه برم

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 66

رمان استاد خلافکار پارت 66

  چند بار تو راهرو بیمارستان مردم و زنده شدم تا دکترا بهم جواب بدن ذهنم بهم ریخته تر از هر زمانی بود میلاد با کاری که کرد اشوب وحشتناکی تو دلم به پا کرد و رفت! آیلا هم پیش میلاده…میدونم آسیبی به ایلا نمیزنه ولی اگر پیش خودم بود خیالم راحت تر میشد! آه غمگینی کشیدم که دکتر رو

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 65

رمان استاد خلافکار پارت 65

  #لیلی اروم روی پاهام ایستادم و با کمک دیوار چندقدمی راه رفتم که صدای دکتر نایت کسی که منو میخواست بلند شد _خودتُ خسته نکن،تا فردا بهتر میشه حالت مقابلم ایستاد و مجبورم کرد روی ویلچرم بشینم کاغذ و خودکاری روی پام گذاشت و گفت _این قرارداد خرید توعه!امضاش کن برای خروج ازاینجا لازمه نگاهی به چشمای دریاییش انداختم،سرد

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 64

رمان استاد خلافکار پارت 64

  در اتاق باز شد و باز هم اون مرد عوضی که حالا میدونستم اسمش شهرامه اومد تو. از قیافش هیچی معلوم نبود. بدون این‌که چیزی بگه ویلچرم و جلو کشید که ملتمس گفتم _تو رو خدا بذار اون بره زن و بچه داره. الکی خودش و تو دردسر انداخته… لطفا! هر بلایی می‌خوای سر من بیار. قسم میخورم جامونو

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 63

رمان استاد خلافکار پارت 63

* * * * * * #لیلی انقدر گریه کرده بودم که حس می‌کردم چشمام دیگه نمیبینه.. حنجره‌م می سوخت و قلبم داشت از سینه میزد بیرون. تا حالا چند بار توی خطرناک ترین ماموریت ها تا پای مرگ رفتم اما وحشت امروز رو هیچ وقت تجربه نکردم. دوباره با گریه داد زدم _لعنتیا کاری بهش نداشته باشین! هیچ کس

ادامه مطلب ...