رمان استاد خلافکار Archives - صفحه 4 از 8 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 62

رمان استاد خلافکار پارت 62

  فهمیدم ترسیدم و ادامه داد _امروز و فرداست بیان سراغت خیلی دلم می‌خواد بعد از اینڪه زبون چهل متری تو قطع ڪردن دیگه چیڪار می‌خوای بڪنی. باز هم همون ترس لعنتی وحشتناڪ سراغم اومد. عوضی آمپولی بهم تزریق ڪرد ڪه حتی نمی دونم چه ڪوفتی بود و بعدشم از اتاق بیرون رفت و من موندم و یه دنیا وحشت

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 61

رمان استاد خلافکار پارت 61

  * * * * * #هانا با صدای در تند از جام پریدم و درو باز ڪردم. چشماش قرمز شده بود. مثلا امروز قرار بود برگردیم ایران اما دقیقه ی نود بهش یه تلفن شد و اون بدون هیچ توضیحی بیرون زد و الان سه نصفه شب برگشته. ڪنارم زد و تن خسته شو آورد داخل! نتونستم جلوی نگرانی

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 60

رمان استاد خلافکار پارت 60

  در اتاق باز شد و همون مرد بداخلاق اومد داخل… با نفرت نگاهش ڪردم ڪه گفت _داری با خودت لج میڪنی دختر جون! با انزجار گفتم _غذاهای ڪثیفتونو نمیخوام برید به درڪ! جلو اومد _اگه نخوری از راه های دیگه ای به خوردت میدیم. با اخم گفتم _چرا انقدر غذا خوردن من براتون مهمه؟ سڪوت ڪرد… میدونستم ڪه یه

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 59

رمان استاد خلافکار پارت 59

  با فاصله ای کم از صورتم غرید _حواست باشه چی میگی هانا… اگه نمی‌خوای دندوناتو تو دهنت خرد کنم. محکم هلش دادم عقب و گفتم _در اصل اونی که باید مواظب حرف زدنش باشه تویی! نگاهش و به سر تا پام انداخت و گفت _زن من حق نداره با این ریخت و لباس بگرده برو عوضشون کن. کلافه گفتم

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 58

رمان استاد خلافکار پارت 58

  موهام و روی صورتش ریختم و با صدای اغواکننده ای گفتم _دلم برات تنگ شده. دکمه های پیراهنش و آروم آروم باز کردم و دستم به سمت کمربندش رفت که بازم دستم و گرفت _نکن بچه! با اصرار خواستم پیش برم که سرش و بالا گرفت و گفت _من کاری نمی‌کنم که به اون توله ضرر برسه.صبح میریم دکتر…

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 57

رمان استاد خلافکار پارت 57

  در اتاق و باز کردم و با دیدنشون دلم ضعف رفت. هر دو غرق خواب بودن. اون هم روی زمین. آرمین کامل دراز کشیده بود و آیلا رو هم روی سینه ش خوابونده بود. به سمتشون رفتم و خواستم آیلا رو بردارم که آرمین تکون خورد و چشماش باز شد. آروم گفتم _این طوری کمرش درد می‌گیره. نیم خیز

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 56

رمان استاد خلافکار پارت 56

  بازوش و گرفتم که محکم دستش و کشید و غرید _نمیخوام جلوی اون بچه دعوایی پیش بیاد. پات و پس نکشی تا آخر عمرت میپوسی تو هلفدونی و دیگه رنگ آیلا رو نمی‌بینی پس بکش کنار من دخترم و با خودم می‌برم. تند گفتم _باشه منم میام… اشتباه کردم ببخشید.فقط دخترم و ازم نگیر آرمین لطفا… هر کاری بگی

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 55

رمان استاد خلافکار پارت 55

  سعی کردم داد بزنم اما نمی‌تونستم. اشکام بی اختیار جاری شدن. اگه به آرش می گفتم این اتفاق نمیوفتاد. من احمق و نادون بودم که دم به تله ی امیر کیان دادم و با پای خودم توی دامش افتادم. الان حتی نمی دونستم کجاست! محیطش چیزی شبیه کشتی بود. دختری که روبه روم نشسته بود از فرط گریه نفسش

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 54

رمان استاد خلافکار پارت 54

  _شب که اومدی راجع بهش حرف می‌زنیم. دیگه نمی‌خوام اون مرتیکه حقی روت داشته باشه. آروم گفتم _من هانام میلاد…اینکه بیام اینجا و اسم عوض کنم چیزی عوض نمیشه در نهایت من هنوز زن اونم…چه طور میتونم با تو ازدواج کنم؟ _خودتم میدونی که بخوای میشه تو اینجا دیگه هانا نیستی! نفسم و فوت کردم که گفت _ بهم

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 53

رمان استاد خلافکار پارت 53

  آیلا با هیجان گفت _اومدی عمو جون. مهرداد به سمتمون. آیلا رو بغل زد و گفت _آره عمو جون… اومدم ببرمتون. بلند ‌شدم و گفتم _چرا به من نگفتی مهرداد؟ در حالی که به سمت در می‌رفت گفت _فعلا وقت نداریم بیا بریم با تردید ایستادم. واقعا دلم می‌خواست برم؟ درو باز کرد. برگشت و با دیدن من با

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 52

رمان استاد خلافکار پارت 52

  برای اینکه شک نکنه گفتم _نه… اما می‌خوام زودتر از اینجا برم. _نگران نباش. خیلی زود میارمتون پیش خودم. سر تکون دادم و خواستم قطع کنم که گفت _هانا… سکوت کردم که گفت _بعد این همه سالی که منتظرت موندم. نمیخوام دوباره از دست بدمت. حق داشت که همچین حرفی بزنه. بدون اینکه جوابی بدم قطع کردم. برگشتم و

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 51

رمان استاد خلافکار پارت 51

  با بی تفاوتی گفتم _مرسی از تعریفت. دستش و به سمتم دراز کرد و گفت _بیا اینجا… چند لحظه خیره نگاهش کردم و دور ازش روی تخت نشستم. لیوان مشروبش و پر کرد و گفت _این قیافه گرفتنت واسه چیه؟ با اخم گفتم _یعنی نمیدونی؟ لبخند معناداری زد و سر تکون داد _چرا میدونم. با جدیت گفتم _من دیگه

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 50

رمان استاد خلافکار پارت 50

  #لیلی با تردید ایستادم؛درست بود که اومدم خونش؟ یک ماهی میشد که به خاطر سلامتی دوتامون زیاد همو نمیدیدیم حتی توی اداره هم رفتارمون مثل دو تا همکار بود. اما امروز با دیدن چشمای قرمزش و صورت ملتهبش غم عالم به دلم سرازیر شد. سرماخورده بود و من فقط تونستم از دور نگاهش کنم. علارغم قول و قرارمون نتونستم

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 49

رمان استاد خلافکار پارت 49

  نفسم رسما قطع شد. تموم. مردم… هنوزم؟تحلیل رفتم فهمید و محکم تر منو بین دستاش گرفت _تو مال منی!حتی خدا هم تو رو بهم پس داد. اون وقت تو… سگ کی باشی که بخوای ازم فرار کنی؟ جواب ندادم چون توانش و نداشتم. عاشقم بود؟ برم گردوند،اشکامو پاک کرد و پچ زد _اگه یه قطره اشک دیگه بریزی… حرفش

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 48

رمان استاد خلافکار پارت 48

  جیغ زدم و به سمتش رفتم که آرمین بازوم و کشید و منو پشت خودش نگه داشت و داد زد _گه خوردی اومدی دنبال زن من حرومزاده میلاد به سختی بلند شد و گفت _زنت؟کدوم زن؟هانا مجد مرد آرمین… اینی که می‌بینی هانا نیست.دوباره متولد شد. با کمک من…هانا رو تو کشتی الانم لیاقت اون دختر و نداری… کارد

ادامه مطلب ...