رمان استاد خلافکار Archives - صفحه 6 از 8 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 32

رمان استاد خلافکار پارت 32

  تمام وجودم و درد وحشتناکی گرفته بود. به سختی پلکام و تکون دادم اما باز نمیشد. انگار که به مژه هام وزنه ی ده کیلویی آویزون کردن. حتی نمی تونستم دستامو تکون بدم. صدای آشنایی و شنیدم اما انقدر ذهنم خالی بود که یادم نمیومد این صدا مال کیه. _چرا خودتو سپر بلای من کردی،فکر کردی تو نباشی امیر

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 31

رمان استاد خلافکار پارت 31

  نگاهم و ازش دزدیدم و گفتم _برم یه چیزی واسه شام آماده کنم. نموندم تا جوابی بشنوم و زیر سنگینی نگاهش از اتاق بیرون اومدم. توی اتاق خودم لباسامو عوض کردم و از پله ها پایین رفتم. با دیدن آرمین کلافه گفتم _بسه آرمین چه قدر می خوری و می کشی میمیری ها… جواب نداد. طبق معمول عکس زنش

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 30

رمان استاد خلافکار پارت 30

  جلو اومد و دستش و دور کمرم پیچید و کوتاه لبم و بوسید. با لبخند خواست حرفی بزنه که نگاهش به پشت سرم موند. برگشتم و با دیدن لاله تند از امیر فاصله گرفتم. ناباور نگاهش بین من و امیر چرخ خورد و با لکنت گفت _ت… تو… با… جلو رفتم و گفتم _هیچی اون طوری که فکر کنی

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 29

رمان استاد خلافکار پارت 29

  * * * * با صدای زنگ ،از جام پریدم و وحشت زده به در زل زدم. اومد خدایا… اومد. دستای لرزونم و مشت کردم و با قدمای آروم به سمت در رفتم. تا این مسیر کوتاه و برم کلی طول کشید. دستم و روی دستگیره گذاشتم و با نفسی عمیق درو باز کردم. چشمم که به چشمش افتاد

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 28

رمان استاد خلافکار پارت 28

* * * * * در کلاسش و تند باز کردم.همه ی دانشجوهاش متعجب منو نگاه کردن. تدریسش و قطع کرد و با اخم ریزی گفت _لطفا تشریف ببرید بیرون بعد تایم کلاس حرف می‌زنیم. با تحکم گفتم _الان حرف می‌زنیم.بیا بیرون! همه متحیر نگاه میکردن.. ماژیک و بست و بدون برداشتن کتش از کلاس بیرون اومد و درو بست.

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 27

رمان استاد خلافکار پارت 27

  * * * * سه ماه بعد از اداره بیرون اومدم و طبق معمول پشت سرم و نگاه کردم. با دیدن اون سه تا قلچماق نفسم و فوت کردم و زیر لب گفتم _کی من از شر شماها خلاص میشم؟ سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمت خونم. شیشه رو پایین دادم و لبخند محوی زدم _تو این مدت

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 26

اشکامو پاک کردم و گفتم _نه خیر.فقط ترسیدم… هر کس دیگه ای هم می بود می ترسیدم. از اون نگاهای خر خودتی بهم انداخت.. هر کاری هم کردم نتونستم جلوی نگرانی مو بگیرم و گفتم _چرا این طوری شدی؟ خواست جواب بده که صدای عمه اومد _شاه پسرم اومده.خوش اومدی آرش! نفس فوت کردم.آرش به سمت عمه رفت و مشغول

ادامه مطلب ...
رمان

رمان استاد خلافکار پارت 25

  منو به سمت خودش چرخوند و باز دستاشو دو طرفم روی کابینت گذاشت و گفت _کسی جز تو نیست. با اخم گفتم _خوب باشه به من چه؟ انگار عادت داشت خودشو بچسبونه به آدم.اما من حرصم می گرفت چون با اون هیکل و قد غول مانندش رسما توی بغلش گم می شدم. صدای قدم های آرش رو به این

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 24

  اخمی بین ابروهام افتاد و جواب ندادم. در کمد و باز کردم و مانتویی از توی کمد بیرون کشیدم که گفت _کجا؟ بدون این‌که نگاهش کنم گفتم _می‌خوام برم لاله رو ببینم! به طرز عجیبی ساکت شد طوری که شک کردم و نگاهمو سمتش چرخوندم. نگاهم و که دید با لحن محکمی گفت _میریم خونه. ابروهام بالا پرید.با وجود

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 23

رمان استاد خلافکار پارت 23

  با لبخند تمسخر امیزی نگام کرد و گفت _بزن. جلو رفتم و اسلحه رو درست روی قلبش گذاشتم و غریدم _تو حق نداشتی با لاله این کارو بکنی حق نداشتی… خیره به چشمام مچ دستم و گرفت و کشید. چون انتظارش و نداشتم بی تعادل روی تخت افتادم. اسلحه رو از دستم گرفت و بدون ول کردن مچ دستم

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 22

رمان استاد خلافکار پارت 22

  دروغ چرا از نفرت بین حرفاش ترسیدم. فهمید میخوام چیزی بگم ڪه بی‌حوصله گفت _وسایلاتو برداشتی بریم؟ سر تڪون دادم و سرسنگین گفتم _خودم میرم. حالم خوبه! نگاه به زخمای صورت و پای گج گرفتم انداخت و گفت _با من میای! با اخم گفتم _ڪجا اون وقت؟نذاشتی به خانوادم خبر بدم الان میخوام برم خونه ی خودمون. جلو اومد

ادامه مطلب ...
رمان استاد خلافکار پارت 20

رمان استاد خلافکار پارت 21

  تڪونی خوردم و نگاهش ڪردم. درو محڪم به هم ڪوبید و با قدمای بلند به سمتم اومد. تنم منقبض شد و ناخودآگاه دستمو جلوی صورتم گرفتم. جز صدای نفس های بلند عصبیش هیچ خبری نشد.دستمو برداشتم و نگاهش ڪردم. ڪاملا معلوم بود عصبیه… اون هم زیاد! انگشتش و با تهدید جلوم تڪون داد و لب باز ڪرد چیزی بگه

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 20

  نفس زنون نگاهش کردم و اون با بی رحمی گفت _کی منی که الان ازم حساب میگیری؟ همم؟ نامزدمی؟ دوست دخترمی؟ زنمی؟بهت خیانت کردم؟نه… هیچی بین ما نیست هیچی… پس تو هم حق نداری ازم بازجویی کنی. صورتم در هم رفت و گفتم _یعنی باور کنم با عشق و علاقه پای سفره ی عقد نشستی؟ که همه ی این

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 19

  تنها حسی که داشتم شوک زدگی بود. دستام و روی سینش گذاشتم و گفتم _چی کار میکنی امیر؟ انگار تازه به خودش اومد. حلقه ی دستاش از دورم شل شد و صاف نشست. کلافه دستی لای موهاش کشید و گفت _معذرت میخوام. بیشتر متعجب شدم.اون بارها پاشو از گلیمش دراز تر کرد و نگفت معذرت میخوام… حالا… ماشین و

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 18

* * * * نفسم بالا نمیومد که بالاخره دستامو باز کرد. حتی یه ثانیه هم نتونستم روی پاهام بمونم. فهمید و به موقع دستشو دور کمر برهنم حلقه کرد. چشمام رو به بسته شدن بود که دست دیگه شو زیر پاهام انداخت و بلندم کرد. تمام تنم خیس عرق بود. به سمت حموم رفت و درو با پاش باز

ادامه مطلب ...