رمان استاد خلافکار پارت 2
چشماش… حالت نگاهش… حتی حرکاتش هم نرمال نبود. آرش راست می گفت این آدم بیماره. کمربند شلوارش و باز کرد. با ترس عقب رفتم که با صدای غرق در شهوتی گفت _کاری با بکارتت ندارم. خم شد و دستش به سمت شلوارم رفت… باید یه کاری می کردم. هر چه قدر هم که این ماموریت برام مهم بود اما