رمان سکوت قلب Archives - صفحه 3 از 3 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان سکوت قلب

رمان سکوت قلب پارت 6

من که از همون اول خواستم کمکتون کنم خودتون نخواستید. لبخندی می‌زند -هنوزم نمیخوام چیزی عوض نشده. چند تا خراش جزئی بعدا تمیزش می‌کنم. خوشش می‌آید از حرص دادن آدم ها!؟ من هم اینکار را خوب بلدم اما به نفعش است سکوت کنم. -الان دیگه اجباری هیوا بعدا پوست از کلمون می‌کنه دستمالی را در می‌آورم و تا میزنم. کمی

ادامه مطلب ...

رمان سکوت قلب پارت 5

آرشین زیر چشمی نگاهم می‌کند و اشاره ای به هیوا می‌دهد . سعی میکنم خودم را بی تفاوت نشان دهم اما با حرف هیوا متعجب می‌شوم : ایمشو مِنالَکنان اتِن ممنون قبولت کردی (بابا امشب بچه ها میان مرسی که قبول کردی ) بابا سری تکان می‌دهد : خاص اَلِیان پذیرایی کَه بیلَه بِزانِن کُردا چنی مهمانوازِن(خوب ازشون پذیرایی کن

ادامه مطلب ...

رمان سکوت قلب پارت 4

  ساشا عصبی با تلفن حرف می‌زند و سارا مضطرب نگاهش می‌کند.   سمتش می‌روم. عصبی گوشی را قطع می‌کند و لعنتی زیر لب زمزمه می‌کند.   پیمان هم به جمعمان می‌پیوندد: -ساشا؟ چرا نمیاین؟ زشته بابا این پسره داره نگامون می‌کنه بعدا میگه…   ساشا نمی‌زاره حرفش رو تموم کنه : به درک هر چی خواست بگه. مامانم بیمارستانه

ادامه مطلب ...

رمان سکوت قلب پارت 3

  بیتا چشمانش را بسته است و هندزفری اش را در گوشش است.   خیلی خستم. تمام بدنم درد می‌کند. چند ماهی است خواب و خوراک درست و حسابی ندارم. دیشب هم که آن طور.   پیمان بدتر از من. هر کس به چشمانم نگاه کند می‌فهمد دیشب خوب نخوابیده است. احتمالا درگیر کارهای نمایشگاه بوده!   ترانه سر پایین

ادامه مطلب ...

رمان سکوت قلب پارت 2

هاکان یکم کمک کنی ازت کم نمیشه ها. عینکم را می‌زنم و خونسرد تکیه می‌زنم به ماشین. -همین که دارم میام باید کلاتو بندازی هوا. بیتا ابرویی بالا انداخت: -یه جوری میگه انگار به زور داریم می‌بریمش. کی گفته بیایی. نیشخندی می‌زنم : -هر کی ندونه تو که بهتر می‌دونی هدف اصلی پیمان چی بوده. پیمان چپ چپ نگاهی بهم

ادامه مطلب ...

رمان سکوت قلب پارت یک

نام رمان : سکوت قلب نام نویسنده : الناز ژانر : اجتماعی عاشقانه   پاهایم دیگر توانی برای ایستادن ندارد. چشمهایم دیگر تاب اشکهایم را نمی‌آورد. قلبم! امان از قلبم که هنوز می‌تپد. با که لجبازی دارد! نمی‌بیند که دختر سرزنده قبل نابود شده که خودش را در همان گورستان جا گذاشته است. کنار همان خاک های سرد… آن‌خاک های

ادامه مطلب ...