رمان آشپز باشی پارت 40
کوتاه بودن قدم و سبک بودنم کارش را راحتتر کرده بود. گرمای تنش را دوست داشتم و ورزیدگیاش را! در آن وضعیت وارونگیام در دلم داشتم قربانصدقهی قد و بالایش میرفتم که روی تشکی نامرتبی که کنار بخاری پهن کرده بود پرتم کرد. – بشین تا برگردم ببین لاله حوصله دنبالت دویدن ندارم تکون خوردی هرچی