رمان آوای نیاز تو پارت 106
نگاهش و با مکث ازم گرفت و گفت: _به خودم مربوطه سکوت کرده به نیم رخش نگاه میکردم که از جاش بلند شد _آخر هفته مراسم داریم… میدونی که؟ صورتم توهم رفت و بغض تو گلوم چنگ زد سری به معنی اره تکون دادم که بدون حرف خواست بره اما از جام بلند شدم