رمان تارگت Archives - صفحه 13 از 31 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان تارگت

رمان تارگت

رمان تارگت پارت 281

        جدی جدی تو همون چند لحظه انگار داشت وارد دنیای خواب می شد که صداش هم حالت گرفته و کش دار پیدا کرده بود وقتی گفت: – می ریم حالا.. چند دقیقه هیچی نگو! نفس عمیقی کشیدم و چشمام و بستم.. سعی کردم اهمیت ندم به این حجمی که پام و اشغال کرده.. شاید دردی به

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 280

        اینبار تعجب سهم من بود.. فکرشم نمی کردم درین به همین راحتی با این قضیه کنار بیاد که حتی بخواد به عنوان یه راه حل بهش فکر کنه. آره حق داشت.. مسلماً قرار نبود بعد از اومدن بچه پام و از زندگیش ببرم.. ولی همین که حس کردم یه کم راضی شده کافی بود تا سر

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 279

        درحالیکه من همیشه امید داشتم.. دخترش هم توی بی وجدانی و بی شرفی.. یکی باشه لنگه خودش. که نبود.. که هیچ وقت هم نمی تونه باشه و این بدترین ضربه ای بود که این انتقام کوفتی بهم وارد کرد. فکر اینکه من.. تا آخر عمر.. مایل نیستم با هیچ آدم دیگه ای به جز درین.. زندگی

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 278

        ولی ذره ای پشیمونی تو رفتار آفرین حس نمی شد وقتی با اعتماد به نفس جواب داد: – به نظرت این عشق کمرنگ می شه؟! آراد هنوز به خودش نیومده بود و تو همون حال گیج شده عقب عقب رفت. – نکن.. نکن آفرین.. این کار شوخی بردار نیست. – من جدی ام آراد.. وایستا نرو..

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 277

        نگاهش و نگرفت و جوابم فقط شد پوزخندی که حالم و خراب تر کرد.. صندلی کنار تخت و به سمتش هل دادم و آروم گفتم: – بشین.. تو هم باید استراحت می کردی.. چرا اومدی پایین؟ انگار اصلاً حرفام و نمی شنید.. فقط بر اساس تصاویری که توی ذهنش شکل می گرفت حرف می زد: –

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 276

          کی می تونست منکر این بشه که حال آراد اون روز.. حتی از حال آفرین هم بدتر بود.. حتی اولش به قصد بغل کردن و دلداری دادن آفرین جلو اومد و من نذاشتم نزدیکش بشه. موقع رفتن هم.. خوب یادمه که چشم هاش پر از اشک بود و ناراضی از این وضعیت.. ولی.. ولی خب

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 275

        یه کم فکر کرد و بعد سریع ادامه داد: – یا چه می دونم سر جریان خواستگارت.. اگه میران نبود.. توی همیشه خدا بی زبون و خجالتی چه جوری می خواستی از شر اصرارهای زن داییت خلاص بشی اونم وقتی می خواست هر هفته پای یه خواستگار و به خونه اتون باز کنه. حالا اون موقع

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 274

        زمان زیادی لازم نداشتم که بخوام فکر کنم کی در و باز گذاشته.. چون مطمئن بودم خودم هیچ وقت در و باز نمی ذارم و انقدر رو یه سری چیزا حساسیت وسواس گونه دارم که حتی اگه در باز باشه هم قبل بیرون رفتن از خونه.. خودم می بندمش.. واسه همین فقط یه احتمال وجود داشت

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 273

      ولی خب از طرفی هم بهش حق می دادم که بخواد انقدر افسارگسیخته بشه.. اتفاقی که شوهر همکارش رقم زد و پاش و به کلانتری باز کرد.. حرف هایی که من درباره گذشته بهش زدم.. مسئله حاملگی و جدیتی که سرش از خودم نشون دادم و بعد از اون اخراج شدنش که انگار از همه اش سنگین

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 272

        یه بار دیگه دستم حرکت کرد برای زنگ زدن بهش.. ولی نگاهم افتاد به صفحه لپ تاپ و دوربینی که توی اتاق جلسات نصب بود.. یاد اهمیت این جلسه افتادم و اینکه دیگه بیشتر از این نمی تونستم معطلشون کنم.. واسه همین گوشیم و گذاشتم تو جیبم و با قدم های بلند زدم از اتاق بیرون..

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 271

        با اینکه میل شدیدی داشتم که همون لحظه تماس و قطع کنم و دیگه اهمیتی به شر و ور گفتناش ندم.. ولی یه لحظه کنجکاو شدم ببینم دلیلش برای این حرف چیه که ادامه داد: – بالاخره قراره مادر بشی.. با یه بچه توی شکم.. چه جوری قراره بری تو اون رستوران کار کنی و تمام

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 270

        آب دهنم و قورت دادم و ناخودآگاه دستم و برای گرفتنش دراز کردم و نگاهی بهش انداختم.. عبارت «آخرین تسویه حساب با خانوم کاشانی» که مطمئناً خود سمیع با نهایت حرصش با خودکار قرمز بالای برگه درشت نوشته بود داشت مثل یه خار توی قلبم فرو می رفت.. از همون لحظه ای که قیافه ناامید و

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 269

        – اشتباهه؟ اگه ذره ای براش اهمیت داشتم.. می موند و زندگی می کرد. مثل قبل.. مگه اون موقعی که من و از پرورشگاه آوردن.. حدسش و می زد که یه روزی خودش بچه دار بشه؟ این واقعیت و قبول کرده بود که تصمیم گرفت واسه یه بچه دیگه مادری کنه.. پس چرا بعد از اون

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 268

        با یه انگشت گوشه پیشونیم و خاروندم و ادامه دادم: – الآنم.. این قضیه در هر صورت اتفاق می افته.. ولی اگه با من راه بیای و طبق برنامه ریزیم پیش بری.. درصد آبرو ریزیش کمتره.. یا حتی صفره.. ولی اگه هربار بخوای جفتک بندازی.. منم رگ دیوونگیم می زنه بالا و دیگه هیچ تضمینی واسه

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 267

          دیگه واینستادم تا آتیش گرفتنش و بیشتر از این ببینم.. چون همینجوریشم داشتم می ترسیدم از صورت وحشتناک شده اش که رفته رفته بدتر می شد و حتی دیدم که رنگ پوستشم داره تغییر می که.. برگشتم که تا دیر نشده و به خودش نیومده برم بیرون که نعره زد: – وایستا سر جــــــــــــات! دیگه

ادامه مطلب ...