رمان تارگت

رمان تارگت پارت 432 3.4 (5)

6 دیدگاه
      درهم.. خیره به زمین منتظر موند تا دلیل این جا اومدنم و به زبون بیارم.. همون طور که نگاهم و با لذت رو تیپ قشنگ زمستونیش و اون شال گردن سفید خوشگلی که دور گردنش پیچونده بود و زیادی بهش می اومد می چرخوندم گفتم: – امروز..…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 431 4 (4)

7 دیدگاه
      شاید از نظر خیلیا بی جنبه محسوب می شدم.. ولی مگه من.. چند تا آدم توی زندگیم داشتم که به همچین مسائل جزئی و شاید بی اهمیتی واکنش نشون بدن و باعث بشن به این فکر کنم که منم.. برای کسی مهمم! با همه اینا دستم و…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 430 5 (2)

12 دیدگاه
                یه بار میران با صورت غرق خون بهم نگاه می کرد و یه بارم با صورتی که از شدت سوختگی چیزی ازش معلوم نبود و در هر صورت باعث می شد با وحشت از خواب بپرم و حالا داشتم تو واقعیت مشابهش…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 429 4 (4)

7 دیدگاه
      -اومدی تو محل کارم داری من و تهدید میکنی؟ – آره دقیقاً دارم همین کار و میکنم -می دونستی این کارت جرمه؟ نمیترسی از عواقبش؟ -نه به هیچ وجه ولی تو بترس از کسی که آگاهانه جرم مرتکب می شه و عواقبشم به جون میخره کم کم…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 428 5 (3)

7 دیدگاه
      نفس راحتی کشیدم از این که تو آموزشگاه بود و پرسیدم -کی تموم میشه؟ نگاهی به ساعت انداخت و جواب داد -یه ربع بیست دقیقه دیگه میتونم منتظرشون بشینم؟ – بله بفرمایید رو یکی از صندلیها نشستم و منتظر موندم هیچ حرفی از قبل آماده نکرده بودم…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 427 4 (4)

6 دیدگاه
      -خیله خب یه كم بخواب. ما ..بیرونیم چیزی خواستی صدا کن سری تکون دادم و منتظر موندم تا اول مهناز بره بیرون و همین که لی لی هم خواست پشت سرش بره با اشاره ازش خواستم تو سکوت بیاد جلو و خودمم از حالت دراز کش در…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 426 4 (4)

12 دیدگاه
      -دوست نداشتم تنها بیام اشکالی داره؟ مگه خودت نمی گفتی رابطه ام و باهاش جدی کنم؟ سرم و سریع عقب کشیدم تا واکنشش نسبت به این حرفم و ببینم که نفس عمیقی کشید و بازدمش و حین شل کردن گره کراواتش فوت کرد. مسلماً نمی تونست رک…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 425 3.4 (5)

5 دیدگاه
      چون به هر حال سودی که از میران بهش می رسه خیلی بیشتره و به نفعشه که همه اون حرفهایی که درباره میران و متجاوز بودنش به زبون میآورد و پس بگیره منم به ظاهر وانمود کردم که دارم با نقشه اش پیش میرم و تو این…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 424 4 (4)

9 دیدگاه
      اما حالا همه چیز خیلی واضح تر از اون بود که بتونم بازم با بی خیالی از کنارش رد شم و این یه زنگ خطر و توی سرم به صدا در می آورد. نمی دونم چرا ولی احساس کردم امیر علی از برگشتن میران احساس خطر کرده…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 423 4 (4)

7 دیدگاه
        سرم و انداختم پایین و با کلافگی گفتم: – نمی دونم! – یعنی چی نمی دونم؟ صبح پای تلفن با هم حرف زدیم.. قرار شد با هم این راه و بریم تا تکلیفت روشن شه.. غیر از اینه؟ – چه تکلیفی؟ من با چشم خودم.. چیزی…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 422 3.8 (5)

2 دیدگاه
      آمار روزانه اش و داشتم و می دونستم امروز تا ظهر شرکته.. ولی ترجیح می دادم وقتی اومد بیرون باهاش حرف بزنم.. نه این که برم تو و به احتمال زیاد با کوروش و پرستش رو به رو بشم. اونم وقتی درین تا این حد از دستم…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 421 4 (4)

16 دیدگاه
      کم مونده بود داد بزنم،، نمی دونستم چه جوری باید بفهمم که درين ده دقیقه پیش واقعاً این جا بوده یا نه.. تا این که چشمم به دوربین های شرکت خورد و حواس به شدت پرت شده ام.. جمع شد به راهی که خیلی راحت می شد…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 420 3.6 (7)

39 دیدگاه
        با شنیدن فامیلی درین یه لحظه هنگ کردم و نفهمیده سرم و برای ساحل تکون دادم.. هیچ درکی از منظورش نداشتم و منتظر بودم بیشتر توضیح بده.. که انگار از همین گیجی و تعجبم فهمید که من امروز اصلاً درین و ندیدم و سریع گفت: –…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 419 4 (4)

14 دیدگاه
      – میران؟! با تکون دادن دستش جلوی چشمام نگاه خیره ام و با چند تا پلک گرفتم و در جواب سوالی که ازم پرسید و منتظر نظرم بودم گفتم: – خیلی قشنگه.. ولی این جا بعضیا.. قشنگیا رو دوست ندارن! پوف کلافه ای کشید و راه افتاد…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 418 4 (4)

6 دیدگاه
          جوابی به سوالش ندادم و همون طور که دستاش و از دورم باز می کردم و بر می گشتم سمتش پرسیدم: – حوصله ات سر رفت نه؟ شونه ای بالا انداخت و لب پایینش و بیرون فرستاد.. – چیز زیادی برای دیدن نبود! – من…