رمان جزر و مد Archives - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان جزر و مد

رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 39

      بعد از یک ساعت دویدن برگشتم   از صبح مادرو ندیدم باید بهش سر بزنم اونم حتما تا الان رفت   دو تقه به در زدم ولی جواب نداد چرا؟؟نکنه حالش دوباره بد شده؟ بدون اجازه رفتم اتاقش زیر پتوبود؟ نفسش نگیره؟   نگران شدم با چهار قدم بلند رفتم جلو و پتو رو کنار زدم……  

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 38

      _چرا نگران بودی….مگه گم میشدم؟تازه من به خاطره اینکه گوشیم خاموش شده بود و فکر کردم میترسی زود اومدم خونه…..اصلا چرا به خاطره من اینجوری شدی؟مگه بچه ام آخه؟ ارزش داره خودتو به این حال و روز بندازی و همه رو نگران کنی؟اصلا اگه یه بلایی سرت میومد اون…….   میخواستم بگم اون وحشی ولی پشیمون شدم

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 37

    از آشپزخونه که چهار زانو اومدم تو سالن مامان خواب بود و پایین پاش خونی……   من حتی ترسیدم بهش بگم نزنتش   با دوتا دستاش مچمو گرفت از گوشام پایین آورد و به جلوی خودش نگه داشت   _منو نگاه کن…..   نمیکنم…..نگاش نمیکنم   میخواد بزنه میخواد فحشم بده به من و بابام میخواد بگه نون

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 36

      اَه ولشون کن بابا……مهم نیستن چند ماهه فقط بعد از اون میرم     از صبح انقدر راه رفتم اینورو اونور دیگه نا تو تنم نمونده     مسیره عمارتشون با اتوبوس پیدا کردم ولی خب خونه ی اینا انگار رو کوهه پیاده رویشم زیاد بود چرا فکر نمیکنن شاید یه نفر مثل من اصلا ماشین نداره

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 35

      _محمدطاها به خاطره خودت میگه امن نیست مامان جان نمیشناسیم که پیش کی میخوای بری محیطش چیه آدماش کی ان آخه؟امیر حسام بعضی وقتا یه چیزایی بهم میگه باورم نمیشه     چرا انقدر این زن خوش خیالِ آخه؟؟   بهش پوزخند زدم     _بازم به خاطره خودم میگه؟وسط این همه مهربونیش چیکار کنم آخه…..  

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 34

          آره دور کردن امیر حسام از من درسته حرفش بهم برخورد ولی از خدام بود     _چه بهتر……ایشالله که همین طوره……   **   سر میز صبحونه نشستیم که حاج خانومم اومد     _سلام صبح بخیر…..     دل تو دلم نبود بگم بهش یا نگم ولی شانسمو امتحان میکنم شاید حرف این

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 33

          واقعا نمیدونه….‌‌نمیفهمه؟ با حرص گفتم     _فکر کردی من هر روز صیغه ی این و اون میشم که میگی چرا میترسی؟     نگاهش عوض شد لحنشم عوض کرد     _منظورم این نبود……نگرانیت بی جائه…..ولی بدون خیلی خوش شانسی که قراره اسمم بیاد کنارم     پرو…..پرووووو منم با لجبازی گفتم    

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 32

      _شایدم به خاطره یه چیز دیگه باشه مثلا یه دختر که تازه اومده تو زندگیش     _اون یکی دیگه رو دوست داره……چرا نمیفهمی؟؟     سرش و به چپ و راست تکون داد برای من تاسف میخوره؟ من باید براش تاسف بخورم با یه من ادعا     _من میشناسمش……منو با این حرفا خام نکن  

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 31

      از در پشت آشپزخونه زدم بیرون و رو نیمکت چسبیده به دیوارش نشسته بودم     صیغه؟؟ مگه من انقدر دم دستی ام که به خاطره اینکه دورو بر اون پیدام نشه اینطوری بهم پیشنهاد میده؟کسی چرا نزد دهنش؟ مگه چیکارس؟   “به خاطره راحتی دختر عمو”   یه دروغگوی بی خودِ     ولی…..ولی امیر خیلی

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 30

    _مادر چرا چیزی نمیخوری؟     اصلا اشتها نداشتم و فقط منتظر بودم ببینم میخواد چی بگه؟ اگه یه ذره شک داشتم داره دروغ میگه همین الان وسایلمو جمع میکردم و میرفتم و پشت سرمم نگاه نمیکردم     به چشمای حاج خانوم نگاه کردم اگه ازش بخوام مادرمو ببخشه و نذاره پسر ازش شکایت کنه چی؟  

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 29

    ریحانه&     بیشعورِ که نمیفهمه چی میگه چرا اینطوری ان بابا؟؟     عکس بابا که از حاج خانوم گرفته بودم دستم بود چون خودمون نداشتیم از صدقه سر منوچهر همه رو پاره کرده بود     از اون موقع اون حرفا زد دارم با بابا حرف میزنم بهش غر میزنم میدونم تقصیر اون نیست من دلم

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 28

      امیر دستشو گذاشت رو شونه اش باز چرا به من چپ چپ نگاه میکرد این؟!     _ای بابا بدشانسی پشت بد شانسی البته این و من نگفتما…..     حرفشو در حالی زد که نگاهش به من بود و ترسیدم نکنه واقعا بگه من این حرفو راجع بهش زدم     _من برم دیگه…….    

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 27

      یه آه پرافسوس کشید و با یه لبخند تلخ و چشمای غمگین زل زد بهم   _نه هر دختری…..     فکر کنم شیدا رو میگه پس درست فهمیده بودم شب مهمونی فهمیدم باهاش مثل بقیه رفتار نمیکنه     _دختر خالتو دوست داری مگه نه؟   جا خوردنش خیلی واضح بود ولی خودشو زد به اون

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 26

      _وقتی داشتی نخ دار و میبردی ام من بی هوا اومدم؟؟     ای بابا ول کن نیست….منم حوصله ندارم سرمو تکون دادم و خم شدم چقدرم پخش و پلا شده جارو میخواد ولی حداقل تیکه های بزرگ و جمع کنم     یه دفعه دستش دراز شد سمت شیشه ها   _چیکار داری میکنی؟    

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 25

      خیلی نزدیکش بودم که معذب خودشو جمع کرد     _محمد طاها یه جوری نبند دیگه بلااستفاده بشه دستِ ها     _تو یکی هیچی نگو که بعدا باهات کار دارم……محکم فشارش بده     امیر دستشو دراز کرد که تمام حرصمو سرش خالی کردم   _تو نه…..خودش…..   _خیلی خب بابا چته….این اصلا زورش میرسه محکم

ادامه مطلب ...