رمان خان زاده جلد دوم پارت 6
9 دیدگاه
مونس و زمین گذاشت رو بهش گفت: _ برو بابایی برو بازی کن من با مامانت حرف بزنم. به صورتش زیاد نگاه نمکردم تا صورتم رو نبینه اما اون به سمتم اومد و انگشتش را زیر چونم گذاشت و سرمو بالا گرفت و گفت: _ مونس گفت مادرم اینجا…