رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 29 5 (3)

1 دیدگاه
    قصدم اذیت کردنش نبود. من میخواستم از ذوق حرف ها یهویی بی مقدمه‌ش هوار بکشم اما امری که کرده بود بهم اجازه نداد و تا رسیدن به فروشگاه سکوت اختیار کردم‌.   راه زیادی نبود تا خونه‌ش و راحت میشد رفت و امد داشت. پشت سرش راه افتادم…
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 28 3.7 (3)

9 دیدگاه
    خیال کردم شاید کسالتی چیزی داشته باشه یا اصلا سرما خورده، اما با حرفی که زد رون از تنم پر کشید: – خدا رو چه دیدی شاید شد!   منظورش رو می تونستم حدس بزنم اما من همیشه نمی تونستم درست حدس بزنم و ممکن بود اشتباه کرده…
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 27 5 (2)

3 دیدگاه
    با کمال میل قبول کردم‌. جلوی درب بوی غیر قابل تحملی داشت و ترجیح دادم زود تر مکان رو ترک کنم. یکم رسیدن یاسر طول کشید و با دیدن ظرف یک بار مصرفی توی دستش کنجکاو شدم. – این چیه؟   دستم داد که نگهش دارم و جواب…
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 26 4.5 (4)

2 دیدگاه
    سوالم رو بی جواب گذاشت. این کار رو هر بار و هر دفعه انجام میداد و من رو وسط دو راهی می ذاشت. خواب از سرم دیگه پرید اما من هنوز قصد داشتم یاسر رو از اتاقم برونم. – اگر جوابی براش نداری، برو …   اخم هاش…
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 25 5 (2)

بدون دیدگاه
    چشم هام التماس می کرد که پشیمون بشه اما حتی ترید نکرد و بدون کوچک ترین مکثی سمت اتاق رفت. از آشپزخونه بیرون اومدم و خواستم برای اخرین بار تلاش کنم و جلوش رو بگیرم که صدای دایه مانع‌م شد. – کجا میری دختر؟   به سمت اتاق…
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 24 5 (2)

بدون دیدگاه
    نگاهش نا امید شد. برام زیاد اهمیتی نداشت. دوست نداشتم الکی امیدوارش کنم. هم خودم هم وجدانم راضی نمیشد که من بیخودی خانواده ها رو سر بدوونم. من قبل از فرید داخل رفتم که پشت سرم اومد.   جمع خونه فضای سنگین و ساکتی گرفت. انگار همه منتظر…
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 23 4.3 (4)

بدون دیدگاه
    با انگشت، لبه شال کمی رنگ و حریرم رو گرفت و بالا اورد. – نازکه موهات از زیرش معلومه، مشکی بپوش!   ابرویی بالا انداختم و دست به سینه شدم. – کدوم عروسی شب خواستگاریش مشکی می پوشه؟ اصلا چرا برات مهمه؟ تو که جدی جدی بابام نیستی.…
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 22 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خجول خندیدم که از نگاه یاسر دور نموند و کارتش رو روی میز گذاشت و همزمان جواب داد: – گردن من از مو هم باریک تره.   بازو رو محکم گرفتم. چقدر یهویی مظلوم شد. بعد از کی تعارف و ازین حرفه بالاخره گوشی رو با سیم کارتی…
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 21 4 (3)

بدون دیدگاه
    دست به سینه شدم و پام رو روی زمین کوبیدم‌. – دختر رو چه به درس خودندن، چه به مکانیکی، چه به گوشی داشتن، چه به نفس کشیدن ….یهو بگید بمیرم راحت شید.   یاسر انگشت روی بینیش گذاشت که ولوم صدام رو پایین بیارم و آروم پچ…
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 20 4.8 (12)

1 دیدگاه
    مشکوک نگاهی حواله‌م کرد. – خیلی خب بلند شو صبحانه بخور! یاسر و دایه گیان رفتن تو باغ گردو بیارن.   چشم هامد و مالیدم و بلند شدم. مامان خیلی عجیب نگاهم می کرد. اصلا دلیلیش رو نمی تونستم تشخیص بدم و همین روانم رو به هم میریخت.…
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 19 5 (2)

بدون دیدگاه
    مقاومتش تحسین بر انگیز بود اما من خیلی راه برای رسیدن به چنین ارزویی رو طی کرده بودم و نمی ذاشتم بدون همراهی کردن پا پس بکشه.   بوسیدنش حتی اگر گناه هم بود من حاضر بودم به خاطرش توی آتش جهنم روی شیشه راه برم. باز هم…
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 18 5 (2)

بدون دیدگاه
    با صدای مامان از فکر بیرون اومدم. – از قدیم گفتن یکی یه دونه خل و دیوونه …یک دم میخندی یک دم اینجوری تو خودتی؛ اگر مثل ما بین هفت هشتا بچه بزرگ می شدی الان وضع و اوضاعت این بود.   داشتم کم کم به مامان هم…
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 17 3.7 (3)

4 دیدگاه
    غیرتی شده بود؟ اونم برای من؟ دلم میخواست همین حالا انقدر لب هام از خنده کش بیاد تا به بنا گوشم برسه اما برای حفظ غرورم هم که شده بود لب تر کردم.   – تو که از من خوشت نمیاد، اینجوری که تنها خواستگارمم میپره دیگه تا…
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 16 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    پسر قد بلند و خوش بر و رویی بود اما اصلا در حد یاسر جذابیتی برای من نداشت. یکم موس موس کرد و در نهایت جواب داد: – راستش یه عرضی داشتم خدمتتون.   هرچقدر فکر میکردم یادم نمی اومد دقیقا ممکنه راحب جی بخواد باهام حرف بزنم.…
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 15 4.7 (3)

بدون دیدگاه
    دستم رو بالا بردم و در حالی که زیرش بودم به سمت قفسه سینه‌ش بردم. حتی سعی نکرد حرکاتم رو پیش‌بینی کنه و گذاشت من نبض زدن قلبش رو زیر دستام حس کنم. – از نزدیک شدن بهم استرس گرفتی انقدر تند میزنه؟   مچم رو گرفت که…