رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 105 5 (2)

14 دیدگاه
احساس کردم صندوقچه اسرارم باز شده و رازهایی که اینهمه مدت از همه پنهون کرده بودن طغیان کردن. مهرداد…مهرداد …. تاریکترین قسمت زندگی من. تاریک ترین و تلخ ترین اشتباهم! کسی که برای من شبیه به یه رسوایی بود.یه نقطه ی تاریک تو زندگی بهم ریخته ام. نفسم خیلی سخت…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 104 5 (1)

3 دیدگاه
سرعت قدمهام رو بیشتر کردم و خودمو رسوندم به در و بازش کردم. قامت نیما تو چهارچوب نمایان شد. لبخند زد و گفت: -بالخره اومدم! تا خواستم بهش بگم مهمون دارم اومد داخل و با بستن در واسه اولین بار بلند بلند گفت: -اومدم که بکن بکن راه بندازیماااا… لب…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 103 5 (1)

6 دیدگاه
چون اینو گفتم ناباورانه و بهت زده بهم خیره شد. دستمو جلوی صورتش تکون دادم تا از هپروت بیرون بساد اما واکنشی نشون نداد که خب البته طبیعی و قابل انتظار بود! مگه میشه مثل بهترین رفیقش ازدواج کنه و هیچی بهش نگه!؟ وقتی خودمو جای اون میذاشتم کامل بهش…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 102 5 (1)

9 دیدگاه
🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 صدای زنگ که توی خونه پیچید، فورا به سمت آیفون رفتم. میخواستم با جفت چشمهای خودم ببینم و تا نمی دیدم باورم نمیشد که پگاه راست گفته و جدی جدی اومده شیراز. ولی خودش بود.خود خددش! مگه اینکه فرض و بنارو براین بزاریم که خدا ددتا…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 101 5 (2)

10 دیدگاه
🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 از وقتی پیک اومد بیمارستان و بسته ی من رو بهم تحویل داد واسه تموم شدن تایم کاری اونقدر هیجان داشتم که دل تو دلم نبود برای همین به محض اینکه فهمیدم آزادم و میتونم برم فورا و بی تعلل و فوت وقت همراه منیژ از…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 100 5 (1)

24 دیدگاه
🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 یه لباس خواب، از طریق اینترنت خریدم و سفارش دادم که قرار شد با پیک درون شهری برام بفرستن بیمارستان و همونجا تحویلش بگیدم! یه لباس سفید با جنس خاص ساتن مانندی که بالا رون بود و قسمت گودی کمرش خالی بود و دو بند ظریف…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 99 5 (1)

15 دیدگاه
#پارت_۷۰۷ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 وسط اوقات بیکاریم،بعداز انجام کلی کار سخت و سهل وقتی بقیه مشغول گپ و گفت درمورد زمین و زمان بودن من دست بردم تو جیبم ویکم اجیل تو مشتم جمع کردم و بهشون نگاهی انداختم. نمیدونستم از اینکه اونهمه به فکر سلامتی من و بچه…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 98 5 (1)

12 دیدگاه
#پارت_۷۰۶ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 از اونور خیابون درحالی که دو سه تا کیسه خرید دستش بود بدو بدو اومد سمت ماشین. دیرم شده بود و عجله داشتن و کم طاقتم کرده بود ولی نگه اصلا به خرج نیما می رفت که من باید سر تایم برسم؟ در ماشین رو…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 97 5 (1)

9 دیدگاه
#پارت_۷۰۵ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 خیلی آروم چشمهام رو از هم باز کردم. بدنم کرخت بود.دوسه بار پلکهامو باز و بسته کردم و بعد بالاخره نیم خیز شدم. پتویی که نمیدونم آخرش که دوباره روی تنم انداخته بود رو کنار زد م و نگاهب به جای خالی نیما انداختم. انتظار…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 96 5 (1)

14 دیدگاه
تیشرتش را از تن در اورد و به عادت همیشگیش پرتش کرد تو هوا خواست دراز بکشه که یهو انگار داره به مسئله مهمی فکر میکنه یا موضوع خاصی به سرش رسیده باشه یه نگاه به صورتم انداخت و پرسید: _الان تو صبح پا میشی تیشرت منو برمیداری مرتب میکنی…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 95 5 (1)

9 دیدگاه
#پارت_۷۰۳ 🌓🌓 دختر نسبتا بد 🌓🌓 دستمو گرفت و برد سمت تخت و وادارم کرد بشینم. لابد توقع داشت اون موقع هم بخوابم که بقول خودش برای بچه خوب باشه! اصلا نیما از لحظه ای که شنید من باردارم شده بود یه نیمای دیگه! یه نیما که عین مادربزرگاس! هی…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 94 4.5 (4)

16 دیدگاه
#پارت_۷۰۲ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 انگشتهاش رو توی دست گرفتم و همونطور که آروم آروم تکونش میدادم گفتم: -خب واسه خودت پوشیدمش دیگه… رو صورتش دیگه نه خبری از اون جدیت همیشگی بود نه اون غرور و سخت گیری ای که همیشه باهاش مواجه بودم! سرش رو با رضایت تکون…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 93 5 (2)

15 دیدگاه
#پارت_۷۰۱ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 دستاشو رو شکمم گذاشتم و گفتم: -نمیدونم دختره یا پسر اما میدونم که بچه ی توئه… من اونو تو وجود خودم احساس میکردم. از لحظه ای که برگه آزمایش رو گذاشتن کف دستم و بهم گفتن باردارم تا الان که بالاخره حاضر شدم همچی رو…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 92 5 (2)

14 دیدگاه
#پارت_۷۰۰ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 با رها کردن نفس تو سینه ام آهسته و آروم گفتم: -من باردارم! و حالا در لحظه احساس میکردم بارهای سنگینی رو با اون اعتراف از روی دوشهام برداشتن! بارهای سنگینی که تا به الان مدام دنبال خودم داشتم میکشیدمشون و بخاطرشون همیشه احساس عجز…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 91 4 (3)

49 دیدگاه
#پارت_۶۹۹ 🌓🌓 دختر نسبتا بد 🌓🌓 من جلو راه میرفتم و اون درحالی که دستش توی دستم بود پشت سرم راه میومد. تو همون حالت با لحنی که نشون از خستگیش میداد پرسید: – نمیشه همین حالابگی داستان چیه !؟ واقعا نمیدونستم حرفهام رو چه جوری شروع کنم. نمیدونم کدوم…