رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 90 5 (1)

17 دیدگاه
#پارت_۶۹۸ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 سینی رو گذاشتم روی میز و چهار زانو رو کاناپه نشستم تا اون از پله ها بیاد پایین. حتی دوست داشتم چاییم رو با اون و در کنار اون بخورم. یقه لباسم افتاده بود پایین و تقریبا سینه هام کاملا مشخص بودن اما اصلا اهمیت…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 89 5 (1)

49 دیدگاه
سرم روی میز بود و تقریبا رفته بودم توی یه خواب سنگین و عمیق که تلفن خونه تو دستم زنگ خورد! از خواب پریدم! با اون چشمهای خوابالود و تارم نگاهی به اطراف انداختم و بعد خیلی زود تماس رو وصل کردم و گفتم: “الو…” صدای نیمایی که تا الان…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 88 5 (1)

31 دیدگاه
#پارت_۶۹۶ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 سرم بیماری که زیاد بیقراری میکرد رو براش وصل کردم. یه دختر خانم حدودا بیست و چندساله بود که درد شدیدی رو بخاطر میگیرنش داشت متحمل میشد! یه مسکن براش زدم و گفتم: -نگران نباش! یکم تحمل کن الان آروم میگیری! ساعد دستشو گذاشت روی…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 87 3.5 (2)

70 دیدگاه
#پارت_۶۹۴ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 مسواک زدم و با خشک کردن دست و صورتم از سرویس اومدم بیرون و به سمت کمد لباسها رفتم! روی ردیف رگال، اون لباس خوابهای ساتن که یه پیرهن و یه شلوار ساتن با گلهای آبرنگی ابی بود چشمم رو گرفت. خسته از هر نوع…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 86 5 (1)

35 دیدگاه
#پارت_۶۹۱ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 دیگه نتونستم بخورم. شکمم درد گرفته بود. با دستمال لبهام رو تمیز کردم و بعد روی چمنها دراز کشیدم… نیما پرسید: -مگه نمیخوری!؟ حالم خیلی هم خوب نبود.انگار حس تهوع داشتم. دستهام رو گذاشتم روی شکمم و جواب دادم: -نه…سیر شدم!دیگه نمیتونم بخورم! تعجب کرد.آخه…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 85 5 (1)

28 دیدگاه
#پارت_۶۶۱ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 همین که خواستم سمت در برم مچ دستم رو گرفت و نگه ام داشت. همین کارش باعث شد قلبم تو سینه ام به تپ و تاپ بیفته از ترس. از اضطراب…از وحصت اتفاقهای نیفتاده! راستش من ترسیده بودم و توی همون لحظات کوتاه چندینبار به…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 84 3.5 (2)

84 دیدگاه
#پارت_۶۸۲ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 خواب نبودم اما بیدار بیدار هم نبودم با این وجود تا در باز شد و نیما اومد داخل حضورش رو احساس کردم. لای چشمهام یه کوچولو وا شدن. به گمون اینکه من خوابم بی سرو صدا جلوتر اومد و یه راست رفت سمت کمد لباسها…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 83 5 (1)

16 دیدگاه
#پارت_۶۷۶ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 بغص بدی راه گلوم رو بسته بود.به دروغ…آره به دروغ جواب دادم: -چون دوست ندارم.چون ازت خوشم نمیاد! همین… بی حرکت ایستاد و مایوسانه بهم خیره شد. نگاهش چنان غمگین و پر یاس شده بود که از خودم بابت گفتن این سوال در حد مرگ…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 82 0 (0)

21 دیدگاه
    #پارت_۶۷۰ 🌓🌓 دختر نسبتا بد 🌓🌓 سر انگشت اشاره ام رو قفسه ی سینه اش گذاشتم و گفتم: -نیما این جدی ترین تصمیم منه عوضش هم نمیکنم! دستمو پس کشیدم و عقب رفتم.هنوز هم چشم تو چشم بودیم. من هیچوقت توی زندگیم تا به این حد در مورد…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 81 0 (0)

27 دیدگاه
#پارت_۶۶۴ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 پدر سهند یه بازاری قدیمی بود که حرفه و کار و بارش مربوط میشد به تجارت و خرید و فروش فرش برای همین تقریبا میشد گفت مرد ثروتمند و مال و منال داری بود. اصلا یکی از خوش شانسی های سهند تو زندگیش همین بود…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 80 5 (1)

92 دیدگاه
#پارت_۶۵۸ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 آهانی گفت و راهش رو به سمت آشپرخونه کج کرد. به سمتی که من بودم. آب دهنمو قورت دادم و به چایی ریختنم تو فنجونها ادامه دادم. انگشتام لرزش داشتن…تو دلم خدا خدا میکردم یه وقت نخواد اینجا و تو این موقعیت وقتی که پدر…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 79 5 (1)

15 دیدگاه
#پارت_۶۵۲ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 دو سه ساعتی میشد که خودمو کشون کشون تا نزدیک به دیوار رسونده بودم.تکیه ام رو داده بودم به دیوار و با جمع کردن پاهام سرمو گذاشتم روی زانوهام! چند ساعتی میشد که توی همون حالت گیر کرده بودم. با اینکه نیما پیم نبود اما…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 78 5 (1)

17 دیدگاه
رو پل نشسته بودیم و پاهای آویزون شده مون رو آهسته و آروم تکون میدادیم. هم من ساکت بودم و هم اون… من که حتی اگه کنارش هم مینشستم و مثل الان هم حرف نمیزدم و فقط صم بکم اوقات رو میگذروندم هم باز چون بود حالم از هر حال…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 77 5 (1)

2 دیدگاه
خندیدم و خیلی آروم چرخیدم سمتش.به صورت جذابش نگاه کردم. ذهنم تو تمام اون لحظات خالی شده بود از تمام کسایی که همیشه آشفته ام میکردن و نمیذاشتن راحت باشم… از مهرداد گرفته تا نوشین و خاله و حتی فرزین و حرفهاش… حرفهایی که منو هوایی کرده بودن و باعث…
رمان دختر نسبتا بد

رمان دحتر نسبتاً بد (بهار) پارت 76 5 (1)

بدون دیدگاه
نگاهم به بیرون بود که دستش رو گذاشت روی شونه ام.تو خودم جمع شدم. انگار میخواستم از خودم دفاع کنم دربرابر کسی که خیلی باهم غریبه بودیم. یه جوری شده بودم. با بهتره صادقانه بگم…از وقتی فرزین رو دیده بودم انگار دیگه خودم نبودم. هوایی شده بودم و دو دل.…