IMG 20211102 091035 771

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 31 0 (0)

1 دیدگاه
    تو همون خیابون با قدم های سریع به راه افتادم. چون خیابون دو طرفش پر از درخت بود زمین پر بود از برگهای زد و سبز و خشکی که زیر پا خش خش صدا میدادن…. صداصون عین دل من بود.یه دل پر از هزاران اتفاق با دروسرای خاص…
IMG 20211102 091035 771

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 30 0 (0)

2 دیدگاه
    درست قبل از اینکه در بسته بشه به نفر خیلی سریع و قبل از کیپ شدن درهای آسانسور پرید داخل وحشت زده عقب رفتم و چسبیدم به دیواره ی آسانسور… پلاستیکهای خرید ناخواسته از دستم افتاد و چشمام زوم شد رو صورت دختری که عین جن اومده بود…
IMG 20211102 091035 771

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 29 0 (0)

2 دیدگاه
    گره ی بند کمری حوله رو سفت کردم و با پوشیدن دمپایی ها از حموم اومدم بیرون. هیچکدوم از لوازم آرابشی بهداشتی ای که بعداز حمام رفتن استفاده میکردم رو همراهم نداشتم.من حتی لباس هم نداشتم. موهایی که نم داشتن و آب قطره قطره ازشون چیکه میکرد و…
IMG 20211102 091035 771

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 28 0 (0)

بدون دیدگاه
    غرق فکر ودرحالی که اصلا دلم نمیخواست پگاه رو تواین حال و هوا به حال خودش رها کنم گفتم:     -پس فقط یه راه خلاصی هست…   مشتاق و بیقرار جلو پاهام زانو زد و گفت:   -چی چی؟ بگو تو فقط بگو…وای وای چه افتضاحی به…
IMG 20211102 091035 771

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 27 5 (1)

4 دیدگاه
  وقتی از تاکسی پیاده شدم که شهناز داشت کیسه های آشغال رو تو سطل بیرون از خونه میگذاشت. حواسش به من نبود به سمت در رفت اما قبل از اینکه بخواد درو ببنده صداش زدم و گفتم:     -شهناز خانم! صبرکنید…     درو نبست و تو چهارچوب…
IMG 20211102 091035 771

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 26 0 (0)

بدون دیدگاه
  انگشتمو رو شیشه ی بخار گرفته کشیدم و به نمای پوشیده از برفی که به لطف تیر چراغ برق تو تاریکی مشخص بود نگاه کردم. برف پاک کن رو زد و بعد دستشو روی رون پاش گذاشت و گفت:     -من هیچی از بارداری نوشین نمیدونستم …تازه اون…
IMG 20211102 091035 771

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 25 0 (0)

بدون دیدگاه
    نوشین شمع هارو با فندک روشن کرد و گفت:     -عه! خب خوب…به موقع اومد…بهترین زمان ممکن بود!   لباس خوشگل و خوش رنگی پوشیده بود و آرایش ملایمی هم انجام داده بود. یه پیرهن خوشگل که دور تا دور یقه ی گشادش چین میخورد و یه…
IMG 20211102 091035 771

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 24 0 (0)

بدون دیدگاه
  منو کشید تو آغوش خودش.اونقدر که تو بدنش مچاله شدم یا بهتره بگم احساس مچاله شدن بهم دست داد. تو همون حالت تصمیم گرفتم سوالی رو بپرسم که این چند روز ذهنم درگیرش بود:     -مهرداد !؟   -جونم…   -میگم نمیدونم حسی که میخوام ازش حرف بزنم…
IMG 20211102 091035 771

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت ۲۳ 0 (0)

3 دیدگاه
    زیر همون بارون شدید ایستادم و شماره اش رو گرفتم…. کاپشن یشمی رنگ تنش رو درآورده بودو بالای سرنوشین نگه داشته بود تا خیس نشه…تلفنش که زنگ خورد ایستاد و از جیبش بیرونش آورد اما رد تماس داد. عصبی شدم اونقدر که حس کردم رگهای سرم درحال انفجارن…چجوری…
IMG 20211102 091035 771

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 22 0 (0)

بدون دیدگاه
    چشم آرومی گفتم و بعد خم شدمو گوشیمو که افتاده بود روی زمین برداشتم تا عکسهای مشترکم با سهند رو بهش نشون بدم. رفتم توی گالری و تو پوشه ی مخصوصی که اسمشو گذاشته بودم “سهندسوپی” عکسهارو آوردم بالا و بعد گوشی رو روبه رو گرفتم و گفتم:…
IMG 20211102 091035 771

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 21 0 (0)

بدون دیدگاه
  بلند شد.دستشو به سمتم دراز کرد تا از روی فرش بلند بشم.خصوصا که هوا نسبتا سرد بود و هردوی ما لخت و عریون! دستمو توی دستش گذاشتم و از روی فرش بلند شدم.کشیدم تو آغوش خودش و رفتیم سمت اتاق خواب. درو باز کردو گفت:     -سردته !؟…
IMG 20211102 091035 771

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 20 0 (0)

بدون دیدگاه
  نمیدونم چه مدت دیگه باید توی اون جمع مسخره میموندم و جشن و شادی بقیه رو نگاه میکردم. شادی همین آدمایی که از مردن بابای من ککشون هم نگزید. راستش…باید اعتراف میکردم دیگه اون میل سابق روهم به نوید نداشتم اون وقتها بخاطرش و به امید روزی که احساسی…
IMG 20211102 091035 771

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 19 0 (0)

بدون دیدگاه
  همینطور که پیاده و قدم زنان تو خونه راه می رفتم کتابی که نتونسته بودم جلوی پگاه بازش کنم رو ورق زدم و رسیدم به صفحه آخر…جایی که اون شعررو نوشته بود!   خیلی خوش خط بود.اصلا باید واسش ایموجی لایک میکشیدم اولین دکتر خوش خط دنیا رو! یکبار…
IMG 20211102 091035 771

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 18 0 (0)

1 دیدگاه
استاد برگه هارو یکی یکی بین دانشجوها پخش کرد و بعد هم روی صندلی نشست و یه سری توضیح کوتاه داد و ازمون خواست شروع کنیم. خودکار رو برداشتم و شروع به نوشتن کردم درحالی که پگاه مدام منتظر بود براش بگم. ده سوال بود و من بخاطر پگاه تو…
IMG 20211102 091035 771

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 17 0 (0)

بدون دیدگاه
#پارت_۱۶۱     🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓       مهمونها رفته بودن و حالا توی خونه بجای صدای خنده و قه قهه و دست و قل قل قلیون، صدای بشقاب و چنگاهایی که شهناز و دوستش از روی میز جمع میکردن، به گوش می رسید. ازاونهمه آدمی که حسابی…