رمان در پناه آهیر پارت ۲
هنوز مات چشمهاش بودم و فکر میکردم این چشمها رو کجا دیدم و چطور اینقدر برام آشناست که یه مرد سیاهپوش دیگه اومد توی هال و نگاهی به من کرد و با اضطراب گفت _این دیگه کیه؟ مگه نگفتی خونه نیستن؟ دزد چشم طوسی دستشو از چونه م برداشت و خونسرد رو به رفیقش گفت _یه موش کوچولو تو خونه