رمان رز های وحشی Archives - صفحه 3 از 4 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 26

        گشنش شده بود و وقتی گشنش می‌شد عصبی شدن طبیعی بود براش. دستی در هوا تکان داد – به جهنم اصلا هیچی نمی‌خوام   تو سکوتی طولانی زمان گذشت و صدای قار و قور معده ی رز که تو ماشین پخش شد میکائیل ناخواسته لبخند محوی زد. وَ رز دستش رو روی شکمش گذاشت و انگار

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 25

    ×××   (حال)   نور آفتاب که به چشمانش خورد با اکراه چشم باز کرد و کمی به اطرافش خیره شد و تازه تمام اتفاقات برایش یک بار دوره شد. نگاهی به اطرافش کرد و میکائیل رو ندید، قطعا دوباره اسیر یک اتاق شده بود با این حال از تخت پایین آمد و سمت در رفت ولی وقتی

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 24

        رز جوابی نداد و تا حالا از این زاویه اون‌‌ هم‌ تو یک تخت با هیچ مردی هم صحبت نشده بود و فقط مثل طوطی با عجز نالید: – ولم‌کن   – ولت نمی‌‌کنم   نالید: – چرا؟   میکائیل چونش رو روی سر رز گذاشت: – ولت کنم گم میشی   رز دیگر چیزی نگفت…

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 23

          این مرد داد زدن و هوار زدن انگار بخشی از وجودش بود… رز جواب نمی‌داد و فقط می‌خواست خلاص شه از این وضعیت و تقلا می‌کرد ولی میکاییل الان فقط جواب می‌خواست… امشب حال خوبی نداشتو کاش ببخیال رز می‌شد تا حقیقت های تلخ زندگی دختر پاک قصرو خراب نکند! ولی خسته از تقلا های

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 22

        رز دست نوازش تو صورت سپهر می‌کشید و هرزگاهی صدای هق هقش در فضا می‌پیچید؛ سپهر ققط ناله می‌کرد و تو همون درد بدی که داشت لب زد: – امشب میام باز دم پَنــــ…     ناله ای کرد و ادامه داد: – پَ پنجرتون یِ…یکم بمون نزار.. وی.ویروونه شم!     رز اشک هاش رو

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 21

        وارد زیر زمین که شدند رز نفس نفس می‌زد اما کمی که جلو تر رفتند رز با دیدن سپهر که روی صندلی بسته شده بود وا رفت! صورت پسرک به خاطر مشت های میکائیل کبود و ورم کرده شده بود رز با دیدنش جیغی زد و این بار میکائیل دست رز رو ول کرد.   دوید

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 20

        نیم نگاهی به یزدان کرد: – خواستم بکشم تا یادم بمونه رو پیشونی من نوشته شده تا عمر داری حسرت چیزایی که دوست داریو میکشی ولی یهو یادم اومد هنوز آخرش نشده! می‌دونی چیه؟ امید من به تهشه… ته داستان! هنوزم آخر داستان من نشده که کوتاه بیام     یزدان نگاهی به پلک چپ میکائیل

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 19

          نیشخندی زد و خیره تو چشمان میکائیل با نفرت ادامه داد: – پس خبر نداری که خیلی وقت من همون پسر چشم ذاقرو دوماد کردم   دوست داشت بکوبد زیر صورتش و تمام لباس های دخترک رو در تنش پاره پاره کند تا دیگر حرف زیادی نزند! تا دهانش رو گل بگیرد ولی‌… چرا دلش

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 18

        صدای نیشخند مرادی در گوشش پیچید: – همیشه امروز فردا زیاد می‌کنی میکائیل… شاید اگه امروز فردا نمی‌کردی الان همراز به جای تخت بیمارستان رو تخت تو بود! هوم؟     خیره شد به روش و در دل یه چیز رو مرور کرد! یک روز به عمرت هم بماند من می‌کشمت… وَ صدای مرادی چرا قطع

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 17

        نیم نگاهی به چهره میکائیل انداخت، جدی جدی بود ولی کلافگی از سر و روش می‌بارید. چی می‌گفت؟ می‌گفت می‌ترسیدم و واسه اطرافیانم نگران بودم؟ مگر اصلا این مرد باور می‌کرد؟ میکائیل سکوت رز رو که دید خودش ادامه داد: – فکر کن شوهر خواهر عزیزت بفهمه یه دختر خوشگل ترو لوند ترو از همه مهم

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 16

        از ماشین پیاده شد و خیره شد به مرد روبه روش! انگار قصد فرار کردن هم نداشت دیگر اصلا کجا می‌رفت؟ به خانه ی خاله ی پیرش در شمال؟ اونوقت اگر یک درصد حرفای این مرد راست بود که بیچاره می‌شد نمی‌شد؟ سمت آپارتمانی که نمای سنگی داشت در سکوت حرکت کردن و رز هنوز حضورشان

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 15

        رز سر در نمی‌آورد… چِش بود این مرد؟ یک روز بهش می‌گفت خواستی برو وَ فردای همان روز دوباره در اتاقی زندانیش می‌کرد و سخت به قفل و زنجیر می‌کشیدش! یک روز باهاش بحث می‌کرد و همه چیز رو به باد سُخره می‌گرفت، روز بعدی با ده من عسل هم نمی‌شد قورتش داد… درست مثل امروز.

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 14

        با فکی لرزون در چشمای شب میکائیل لب زد: – گفتی لختم میکنیو…     سرش و انداخت پایین و با پایین ترین تُن صدایش ادامه داد: – می‌ندازیم جلو نگهبانات     با پایان جملش صورتش خیس از اشک شد. وَ میکائیل بود که مظلوم نماهایی رز رو تماشا می‌کرد و الحقم که خوب نقش

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 13

    ×××     به آب روون شده ی داخل اتاق میکائیل خیره بود و کم کم دل خودش هم از این همه هدر رفتن آب داشت می‌سوخت. از حرس پوست لبش رو می‌جویید و با حرص لب زد: – دِ خب شاید من مردم نباید بیای یه سر بزنی؟     تو همین فکرا بود که دستگیره در

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 12

        رز دندوناشو روی هم سابید و صدای میکائیل دوباره به گوشش رسید: – رمز گوشیتو به من میدی منم بعد این که کارم باهاش تموم شد بهت برش‌ می‌گردونم     رز یاد پیام های خودش و سپهر افتاد، از اون مهم تر پیام های همراز! آب دهنش رو قورت دادو به موبایل تو دست میکائیل

ادامه مطلب ...