رمان زادهٔ نور پارت 61
به رژلب ها نگاه انداخت و چند تایی را ناشیانه بالا آورد و نگاهی به رنگشان انداخت و ثانیه بعد سر جایش بر گرداند . – عزیزم اینجوری که متوجه رنگشون نمی شی . یه خط نازک روی دستت بکش ببین از رنگش خوشت می یاد نه . خورشید سری تکان داد و رژ گلبهی رنگی را از داخل تستر