رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۷ 0 (0)

6 دیدگاه
به نام خدا ♥️🔥❤️🔥 ۷.۱ آهانی گفت ومشغول صحبت شدیم . وارد تهران شدیم . «پایتخت » پایتخت ایران . جای که هجده سال زندگیم. جزوه آرزوها هایم یود که به آن شهر سفر کنم. انقدر خوشحال یودم که نمیدانستم‌چیکار کنم. با خوشحالی نگاهی بیرون از ماشین انداختم . اولین…

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۶ 0 (0)

20 دیدگاه
۶.۱ ♥️به نام خداا♥️ ❤️🔥♥️🔥 همون موقع آقا جونم همه مارو صدا زد . همه ی ما کنار پدر هامون ایستاده بودیم. پدر بزرگم مثل همیشه با اقتدار بلند شد ورو کرد سمت مهمون ها وگفت -سلام ….مهمان های عزیزم ….خوش آمدین….. خوشحالم که در این روز بزرگ …… مارو…

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت۵ 0 (0)

15 دیدگاه
۵.۱ به نام خدا با این حرفش همه خندیدم وبه نشیمن رفتیم . اینبار منو سپهرداد وهیراد روی یک مبل نشستیم برگشتم سمت سپهردادوگفتم +-سپهرداد فکر نکن داداشمی چیزی بهت نمیگماا…….کجای هیراد بدریخته ….ببینش چقدر خوشتیپ ومشنگههه…. وبعد با دست اشاره ای به هیراد کردم . هیراد بانیش باز روکرد…

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۴ 0 (0)

9 دیدگاه
۴.۱ ♥️به نان خدا♥️ 🔥♥️🔥❤️🔥 به سمت ماشین بابا حرکت کردم هنوز چند قدمی نرفته بودم که دستم رو کسی گرفت وبه سمت خودش خودش کشاند به طرفش برگشتم هیراد رو دیدم که گفت -آهای خانم کجا کجا؟! خندیدمو گفتم +-با ماشین بابا اینا بیام دیگه . مگه میخواستی کجا…

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۳ 0 (0)

12 دیدگاه
  به سمت لپم رفت وگاز محکمی ازش گرفت. خودش میدونست من از گاز بدم میادا ولی عمدا همش منو گاز میگرفت با حالت چندشی صورتمی پاک کردم و گفتم -اتناز بخدا میکشمتاااا چند بار بهت بگم من بستنی نیستم اینجوری گازم میزنیااا انتاز باخنده گفت -تو عسلی بستنی چیه…

رمان زندگی شیرین ومبهم من2 0 (0)

12 دیدگاه
  منتظر بابا شدیم تا ماشینش رو پارک کنه. بابا ماشینش روکنار ماشین های عمو اینا پارک کرد و به سمتمون اومد. همراه با هم به طرف ساختمان دو طبقه ای که نمای سفید کار شده بود رفتیم. موقع ورود سنگ فرشه و حالت راهرو مانندی تا پله خونه داره.…

زندگی شیرین ومبهم‌من۱ 0 (0)

33 دیدگاه
  ♥به نام خداوندی که نزدیکتر از رگ گردن است♥ رمان :زندگی شیرین و مبهم من نویسنده :نسترن ژانر:مبهم .عاشقانه.طنز.اندکی غمگین مقدمه: براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورت را از دست نده. براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل…