رمان صیغه استاد پارت 14

رمان صیغه استاد پارت 14 3.7 (3)

453 دیدگاه
  صورت مادرمو بوسیدم و گفتم دلم برات تنگ شده بود مامان خانوم با کلی زحمت مرخصی گرفتم امشب تا بیام با مامانم باشم نگاهی به صورتم انداخت و گفت _این چه رژیه که زدی؟ دختر خیلی پررنگه تو اون خونه زشته به خدا میگن این دختر حتما یه جوریه……
رمان صیغه استاد پارت 13

رمان صیغه استاد پارت 13 5 (1)

719 دیدگاه
  من نمی خواستم این آدم این طور به هم ریخته و داغون باشه بهش نمیومد استاد هامون فاخر همیشه توی اوج بود زبانزد همه توی غرور بود اما الان انگار به ته خط رسیده بود درکش میکردم عشقش ناتوان جلوی چشماش بود و هیچ کاری از دست این مرد…
رمان صیغه استاد پارت 12

رمان صیغه استاد پارت 12 3.7 (3)

521 دیدگاه
  لبمو جوییدمو بعد از مکث کوتاهی گفتم تمام شده فکر کنم تموم شده دستشو از روی دستم برداشت دست به سینه شد و گفت _خوبه چون امشب حالم اصلا خوب نیست باید باهام باشی یکی از خصوصیت های بد من هم اینه وقتی عصبانی ام وقتی عصبی و دلخور…
رمان صیغه استاد پارت 11

رمان صیغه استاد پارت 11 5 (1)

1298 دیدگاه
  منظورشو نمیفهمیدم چند قدم به عقب رفتم استاد رو بهم گفت _غذای گیتی رو اماده کردی؟ اصلا یادم رفته بود سراسیمه گفتم دارم اماده می کنم الان میارم با همین جمله از اتاق کذایی فرار کردم… ه قدری با عجله پله ها رو پایین می‌رفتم که چند باری ممکن…
رمان صیغه استاد پارت 10

رمان صیغه استاد پارت 10 3 (2)

12 دیدگاه
  با استرس گوشه لب مو جویدم استاد که کلافه به نظر می‌رسید نگاهی به اطراف انداخت و با دیدن اون کافی شاپ که فقط چند مغازه با ما فاصله داشت به سمت اونجا رفت و گفت _ مردم از گرما بریم یه چیزی بخوریم… پشت سرش راه افتادم و…
رمان صیغه استاد پارت 9

رمان صیغه استاد پارت 9 3.7 (3)

1 دیدگاه
  بالاخره به هر سختی بود کلاس تموم شد نفس آسوده ای کشیدم و شروع کردم به جمع کردن جزوه و خودکارم با صدای استاد کتاب از دستم روی زمین افتاد _ معتمد توی کلاس بمون کارت دارم! نفسم به شماره افتاد زیرزیرکی به اطراف نگاه کردم که ببینم کسی…
رمان صیغه استاد پارت 8

رمان صیغه استاد پارت 8 5 (2)

بدون دیدگاه
  حالش که سر جاش اومد از جاش بلند شد و بی‌اعتنا به منی که بین پاهام هنوز خونی بود و من هنوز هم گرمای خون و احساس میکردم لباس پوشید و از اتاق بیرون رفت خودمو بغل کردم چقدر تنها بودم همه دخترا وقتی که بکارتشون میرفت نازشونو میکشیدن…
رمان صیغه استاد پارت 7

رمان صیغه استاد پارت 7 4.8 (6)

15 دیدگاه
  تیر خلاص و ضد و از آشپزخانه دور شد. الان حتی جمع کردن این میز برای من سخت بود چون تمام فکرم پیش اون مرد و اون اتاق دیشب بود و دردی که تحمل کرده بودم. به هر سختی میزو جمع کردم ظرفا رو شستم و هرچقدر می تونستم…
رمان صیغه استاد پارت 6

رمان صیغه استاد پارت 6 3.7 (3)

1 دیدگاه
  عینکش و برداشت و توی ماشین گذاشت و گفت _ قرار نیست مادرت چیزی بفهمه… همراه هم وارد ساختمان شدیم و درست طبقه اول خونه ای بود که ازش حرف میزد چند ضربه آروم به در زد و مادرم سراسیمه در و باز کرد و با دیدن من با…
رمان صیغه استاد پارت 5

رمان صیغه استاد پارت 5 4 (4)

4 دیدگاه
    میخواستم منو تنها بزاره درسته که خوب بود راضی بودم از رفتنش اما همه دخترا شبی که اولین رابطه رد تجربه می‌کردن با شوهرشون عشقشون نامزدشون میموندن و این آدم داشت منوتنهامیزاشت و میرفت خوشحال بودم حداقل هنوز دخترم هنوزم دخترانگیم داشتم جای امید داشت حتی یک ساعت…
رمان صیغه استاد پارت 4

رمان صیغه استاد پارت 4 5 (1)

10 دیدگاه
  از اینکه من و زیرخواب خطاب کرده بود ناراحت بودم چطور می تونست به من این حرفا رو بزنه من تنبل نبودم فقط امسال به خاطر کار کمتر می رسیدم به درسام برسم. سکوت کرده بودم می ترسیدم خجالت می کشیدم واون با صدای بلندی داد _مگه با تو…
رمان صیغه استاد پارت 3

رمان صیغه استاد پارت 3 4.3 (3)

5 دیدگاه
  انگار این آدم فکر همه چیز وکرده بود مو به مو برای هر چیزی که می گفتم هر بهانه ای که می آوردم یه جواب درست و درمون تحویل میداد با تردید پرسیدم الان داریم کجا میریم؟  این بار نگاهم کرد اما از پشت اون عینک آفتابی که روی…
رمان صیغه استاد پارت 2

رمان صیغه استاد پارت 2 5 (2)

6 دیدگاه
  رو بهش گفتم میرم دنبال خونه مامان برمیگردم با خبرای خوبم برمیگردم نگران نباش… – دیر کردی! سکوت کردم ادامه داد – اما خب مسیر تو از پایین شهر تا اینجا خیلی زیاده بایدم دیر میکردی! دیگه نذاشتم مادرم حرف دیگه ای بزنه از خونه بیرون زدم آدرسی که…
رمان صیغه استاد

رمان صیغه استاد پارت یک 3.7 (3)

12 دیدگاه
  پارت 1 با استرس کنار میز استاد ایستاده بودم و اون داشت برگه های روی میز و جمع میکرد. اینکه خواسته بود من توی کلاس بمونم کمی نگرانم کرده بود. بالاخره با اون حوصله و همیشگیش برگه هارو توی کیفش گذاشت و بهم نگاه کرد شاید نهایت ۳۲سالش بود…