رمان عشق تعصب پارت 14 5 (3)

3 دیدگاه
  با دیدن برگه شکایت نامه حس کردم رنگ از صورتم پرید باورم نمیشد بهادر به این زودی اقدام کرده و از من شکایت کرده بود هنوز بهت زده به برگه شکایت خیره شده بودم که صدای آریا از پشت سرم اومد: _بهار چرا نمیای داخل چیشده کی دم در…

رمان عشق تعصب پارت 13 5 (2)

5 دیدگاه
  بهادر خسته و عصبی گوشه خیابون نشسته بود نمیدونست دیگه باید کجا رو دنبال بهار بگرده اما داشت به این باور میرسید که بهار واقعا ترکش کرده تا حالا هیچوقت گریه نکرده بود غرورش بهش این اجازه رو نمیداد حتی موقعی که عشقش رو نسبت به بهار نادیده گرفت…

رمان عشق تعصب پارت 12 5 (1)

2 دیدگاه
  آریا بهم خیره شد و با صدای صاف و رسایی گفت: _ذهنت رو اصلا درگیر این چیزا نکن رویا هم واقعیت ها رو بشنوه حق رو به تو میده تو داخل هیچکدوم از اینا مقصر نیستی الانم نمیخواد اینجا بشینی زانوی غم بغل بگیری پاشو برو اتاقت! به چشمهاش…

رمان عشق تعصب پارت 11 4.5 (2)

6 دیدگاه
  _ یه روزی پشیمون میشی بابت تموم حرف هایی که بهم زدی اما اون روز من هیچوقت تو رو نمیبخشم مطمئن باش بابت امروز پشیمون میشی با شنیدن این حرف من سرش رو بلند کرد نگاه عمیقی بهم انداخت و با صدای خش دار شده ای گفت: _ لخت…

رمان عشق تعصب پارت 10 5 (1)

3 دیدگاه
  بعد از رفتن بهادر سوگند و آرتین رو به شیلا خدمتکاری که آریا استخدام کرده بود سپردم و به سمت آریا که داخل سالن نشسته بود حرکت کردم کنارش نشستم و گفتم: _آریا به سمتم برگشت بهم خیره شد و لب زد _جان _معذرت میخوام _تو چرا داری معذرت…

رمان عشق تعصب پارت 9 5 (1)

2 دیدگاه
  _ بهادر لطفا اینکارو باهام نکن چرا من رو عقد کردی صیغه نامه رو باطل میکردی مگه نگفتی من هرزه ام مگه نمیگی هرزه ای مثل من لیاقت نداره حتی خدمتکار زن تو باشه پس دست از سرم بردار بزار برم بی هوا مشت محکمی تو صورتم کوبید که…

رمان عشق تعصب پارت 8 4.7 (3)

3 دیدگاه
  نمیدونستم چی داره تو ذهنش میگذره با ترس روی تخت خوابیدم که به سمت کمد رفت دوتا دستبند آورد و اومد به سمتم با وحشت بهش خیره شدم و گفتم: _میخوای چیکار کنی بهادر !؟ پوزخندی بهم زد و گفت: _چیه ترسیدی !؟ با التماس بهش خیره شدم و…

رمان عشق تعصب پارت 7 4 (4)

بدون دیدگاه
  حالت چشمهاش وحشتناک شده بود با ترس بهش خیره شدم و گفتم: _بهادر برو کنار تو حالت خوب نیست. انگار صدام رو نمیشنید چون بدون توجه به من دستش به سمت شلوارم رفت و کار خودش رو انجام داد توجهی به جیغ زدن و تقلا التماس های من نکرد…

رمان عشق تعصب پارت 6 5 (4)

1 دیدگاه
  _لیلا رئیس داخل اتاقشه!؟ _آره به سمت اتاق بهادر حرکت کردم باید پرونده هایی که آماده کرده بودم رو بهش تحویل میدادم در اتاق نیمه باز بود دستم رو بالا بردم که صدای آشنای سهیل دوست صمیمی بهادر از اتاق باعث شد دستم پایین بیاد _چرا داری باهاش بازی…

رمان عشق تعصب پارت 5 3.6 (5)

2 دیدگاه
  بهادر نیم نگاهی به صورتم انداخت و با صدای خش دار شده ای گفت: _زن من با صیغه شدن تو هیچ مشکلی نداره بهت زده بهش خیره شدم و گفتم: _چی!؟ پوزخندی تحویلم داد و گفت: _همسرم از همه چیز خبر داره و هیچ مشکلی با این موضوع نداره…

رمان عشق تعصب پارت 4 3 (4)

9 دیدگاه
  بی هدف تو خیابون داشتم راه میرفتم پول عمل مامان زیادی سنگین بود و من این پول رو نداشتم اگه تموم عمرم رو هم کار میکردم این پول رو نمیتونستم جور کنم ، قطره اشک تلخی روی گونم چکید با شنیدن صدای زنگ پی در پی موبایلم گیج و…

رمان عشق تعصب پارت 3 5 (4)

1 دیدگاه
  از مامان اجازه گرفتم و به آدرسی آرایشگاهی که بهادر بهم داده بود رفتم تا برای شب آماده بشم لباس رو هم خودش برام خریده بود و قرار بود بفرسته آرایشگاه بپوشم! هیچ مخالفتی نکردم چون نه لباس مناسبی برای مهمونی نداشتم نه پولی داشتم که بتونم بخرم ،…

رمان عشق تعصب پارت 2 5 (4)

3 دیدگاه
  نگاهی به ساعت انداختم با دیدن ساعت هوش از سرم پرید ساعت از هشت گذشته بود و ساعت کاری تموم شده بود انقدر درگیر کارم شده بودم که یادم رفته بود سریع پرونده رو برداشتم و به سمت اتاق بهادر حرکت کردم تقه ای زدم و بدون اینکه منتظر…
رمان عشق تعصب

فصل دوم رمان رئیس مغرور من (عشق تعصب ) پارت یک 4.3 (33)

28 دیدگاه
  #پارت_1 #عشق_تعصب دستم و دنبال خودش کشوند و به سمت دستشویی برد. با حیرت گفتم: _آخه اینجا؟ در دستشویی و قفل کرد. کوبوندم به دیوار و لب هاش و روی لب هام قفل کرد و با مستی مشغول بوسیدنم شد. عقب زدمش و گفتم: _نکن یکی میاد. خمار نگاهم…