رمان عشق صوری پارت 17

رمان عشق صوری پارت 17 5 (1)

بدون دیدگاه
  خودم از خودم حرصم گرفته بود تو اون لباسهای مردونه ی شهرام. موهام رو تو حوله کوچیک سفیدی بالای سرم جمع کردم وبعد تو آینه حموم نگاهی به خودم انداختم. چرا من اخه فکر کردم ممکن مامان زود باهام تماس بیگیره!؟ اصلا بر چه اساسی به این نتیجه رسیدم…
رمان عشق صوری پارت 16

رمان عشق صوری پارت 16 5 (1)

بدون دیدگاه
  تا ظهر توی شرکت بودم.همه ی قسمتهاش شیرین بودن به جز وقتایی که باید در قبال امرو نهای های اون دختره ی پر افاده که انگار از دماغ فیل افتاده بود چشم چشم راه مینداختم. از اونجا که زدم بیرون مایوس، دلگیر و خشمگین گوشی موبایلم رو چک کردم.…
رمان عشق صوری پارت 15

رمان عشق صوری پارت 15 5 (1)

1 دیدگاه
  نه…نمیشد ادامه نده.من میخواستم اینکارو انجام بده چون حسابی تحریک شده بودم و بدنم نبض خواستن میزد برای همین گفتم: -ادامه بده…. سرش رو خم کرد.نمیدونستم قراره چجوری منی رو که برای یه رابطه ی کامل محدودیت داشتم رو آروم بکنه اما من فقط و فقط تو اون لحظات…
رمان عشق صوری پارت 14

رمان عشق صوری پارت 14 5 (1)

3 دیدگاه
  نگاهم خیره به بیرون بود و فکرم پی اتفاقایی که واسم افتاده بود. اونقدر از مامان ناراحت و دلگیر بودم که اصلا و ابدا دلم نمیخواست حالاحالاها به اون خونه ی لعنتی برگردم. نگاهمو از بیرون برداشتم و پرسیدم: -مزاحمت که نشدم!؟ با اون زبون تلخ و گزنده اش…
رمان عشق صوری پارت 13

رمان عشق صوری پارت 13 5 (1)

1 دیدگاه
  باگام های آروم سمت تک پنجره ی بزرگ اتاق رفت و از پشت شیشه خیره شد به حیاط… این زندگی میتونست آرزوی هر دختری باشه و هرکسی رو وسوسه کنه اما ظاهرا شیدا جز اون دسته از دخترا نبود چون از هیچ لحاظی نسبت به این زندگی شوق نداشت…
رمان عشق صوری پارت 12

رمان عشق صوری پارت 12 5 (1)

بدون دیدگاه
    بدون خداحافظی از ماشینش پیاده شدم و تلافیمو سر در ماشینش خالی کردمو چنان محکم بهم کوبیدم که حس کردم قراره از جا کنده بشه شایدم بعداز من از جا کنده میشد!!! عقب عقب رفتم و بهش نگاه کردم .خیلی سریع از ماشین پیاده شد اما همونجا موند.…
رمان عشق صوری پارت 11

رمان عشق صوری پارت 11 5 (1)

بدون دیدگاه
    بانفرت پوزخند زدم.بهم میگفت عزیزم…خدایا این نوجود چقدر نفرت انگیز بود.درست حالا که متوجه شده بود چی به چیه من دوباره شدم عزیزش…این کارا این دودره بازی ها این رنگارنگی شخصیت اینا حال منو بد میکرد.خیلی! بی نهایت عصبی بودم.اونقدر که فکر کنم درجه حرارت من بیشتر از…
رمان عشق صوری پارت 10

رمان عشق صوری پارت 10 3.3 (3)

4 دیدگاه
از حموم اومدم بیرون و بعد رو به روی آینه نشستم. ظاهرا اینبار دیگه راه فرار نبود و باید تن میدادم به چیزی که خیلی این مدت  ازش درحال فرار بودم…. موهامو سشوار کشیدم و بدنمو با لوسیون خوش بو کننده نرم نگه داشتم…. بلند شدن و بعد رفتم سمت…
رمان عشق صوری پارت 9

رمان عشق صوری پارت 9 3.5 (2)

بدون دیدگاه
تو اون لباس سفید احساس سیاه بختی میکردم. احساس تلخی که نمیتونست لحظه ای راحتم بزاره.سرمو انداخته بودم پایین و خیره شدم به کفشهام. مامان که بالای سرم ایستاده بود و خوش خوشان دست میزد،درحالی که سعی میکرد  حرص و عصبانیتش رو پشت  یه لبخند دندون نمای مصنوعی پنهون بکنه،…
رمان عشق صوری پارت 8

رمان عشق صوری پارت 8 5 (1)

بدون دیدگاه
  کم کم و آسته آسته داشتم بیشتر در مورد ارتباط شهرام و دوست دخترش یه چیزایی رو متوجه میشدم.فقط مونده بودم واقعا این دونفر باهم نازمزدن !؟مگه میشه دوتا آدم به همچین رابطه ای باهم نامزد بشن!؟ یا اونی یکی برای درآوردن حرص اون یکی دست به یه کارای…
رمان عشق صوری پارت ۷

رمان عشق صوری پارت ۷ 5 (3)

1 دیدگاه
  #پارت_۳۱ 🎭🎭 عشق صوری 🎭🎭   به “خود “جدیدم توی آینه قدی نگاه کردم. خود جدید که نه…آخه من باهمچین ظاهرهایی خیلی هم ناآشنا نبودم اما بعداز مدتها این اولینباری بود که اینقدر برای رسیدن به سرو وضعم وقت میذاشتم. به امید اینکه یه روز این تلاشها ثمر داشته…
IMG 20210411 003055 096

رمان عشق صوری پارت ۶ 5 (1)

2 دیدگاه
#پارت_۲۶ 🎭🎭 عشق صوری 🎭🎭 اونقدر منتظر موندم که دیگه کم مونده بود زیرپام علف سبز بشه. یه تاخیر ساده و چند دقیقه ای گند زده بود به همچی! اسم و فامیلیمو روی یه تیکه کاغذ نوشتم و بعدبلند شدم و رفتم سمت منشی. رو صندلی ننشسته بود.خم شده بود…
۲۲۱۱۳۱

رمان عشق صوری پارت ۵ 5 (1)

6 دیدگاه
#پارت_۲۱ 🎭🎭 عشق صوری 🎭🎭 لحظه ای رو تصور کردم که همینطور دستشو گذاشته بود رو بهشتم و تند تند می مالید و همزمان نوک سینه هامو لیس میزد اون روز روز خوبی بود اما پر استرس….محسن زیاد شیطون بود و معمولا طاقت نمیاورد تا یه جای خلوت صبر کنه….وقتایی…
۱۴۳۱۵۴

رمان عشق صوری پارت ۴ 4.6 (15)

29 دیدگاه
#پارت_۱۶ 🎭🎭 عشق صوری 🎭🎭 اومد سمتم….بهم نزدیک و نزدیک تر شد…. یقه لباسمو گرفت و کشیدم سمت خودش… از اینکه اینجوری باهام رفتار میکرد عصبانی شدم…..‌ دستشو از لباسم جدا کردم و گفتم: -تو چه مرگت شده!؟ خیلی مزخرف شدی محسن….شدی عین این بچه های زورگوهای چندش …بچه ای…..رفتارهات…
IMG 20210331 151647 693

رمان عشق صوری پارت ۳ 4.3 (8)

5 دیدگاه
#پارت_۱۱ 🎭🎭 عشق صوری 🎭🎭 فرهاد از هر فرصتی برای نزدیک شدن به من استفاده میکرد….واقعا داشت کلافه ام میکرد …ای کاش نخواستن و مخالفت من راه به جایی میبرد…ولی حیف…حیف که نظر من برای هیچکس اهمیت نداشت …. درحالی که رون پام رو نوازش میکرد گفت: -چرا ساکتی!؟؟ این…