IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 242 3.3 (3)

10 دیدگاه
  تا اینو گفت باز مثل دیوونه ها از شدن غم شروع کردم خندیدن.گاهی مثل الان حس میکردم اون فکر میکنه من بچه ام! حتی بدتر…یه احمق! چه نقشه هایی می ریخت. گمونش دختری که از خیلی وقت پیش دندون تیز کرده واسه خود فرهاد و خونه زندگیش به این…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 241 5 (1)

16 دیدگاه
  دستهامو رو گوشهام گذاشتم تا حرفهاش رو نشونم. این حرفهای تلخ و گزنده و تکراری بیشتر غمگینم میکردن. بیشتر از قبل ! بیشتر از همیشه! اومد سمتم و انگشت اشاره اش رو به سمتم گرفت و با داد و بیدادگفت: -میدونی چی شیدا ! منو و تو میتونستیم خیلی…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 240 5 (1)

10 دیدگاه
  حالا دیگه حای دیدنش هم حالمو بد میکرد. هیچ ویژگی و خصلتی در این مرد نمی دیدم که بخوام این شرایط رو تحمل کنم. هیچ امیدی… هیچ دلخوشی ای…. داشتم فرسوده میشم.فرسوده و زهوار دررفته! دندونامو روهم سابیدم و بی مقدمه گفتم: -هر کاری بخوای انجام میدم و هرچی…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 239 5 (1)

14 دیدگاه
  کشوی میز رو با خشم کشیدم سمت خودم و وسایل داخلش رو یکی بعداز دیگری انداختم تو جعبه. دماغمو بالا کشیدم و چشمهامو رو هم فشردم تا اشکهام سرازیر نشن رو صورتم اما…اما من با بغض گیر کرده توی گلوم چیکار میکردم !؟ اونو چه جوری نگه میداشتم تا…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 238 5 (1)

15 دیدگاه
  بازیگر خوبی بود اما ذاتش دستش رو، رو میکرد! مشخص بود از اون هفتخطهای روزگاره. شهره دستش رو گرفت و نگهش داشت. مظلومانه گفت: -بزارید برم و نمونم تو خونه ای که همچین آدم حسودی هست! وقتی حسود خطابم میکرد دلم میخواست بلند بلند بزنم زیر خنده! حسود !…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 237 5 (1)

7 دیدگاه
  نه چرندیاتی که به زبون میاورد برام مهم بود نه این موضوع که درصدد بود تا رابطه ی خراب مارو خرابتر بکنه! شهره چند قدمی جلو اومد و با جدیت گفت: -اگه گاهی مواقع مثل الان مارو درک کنی و دست از لجبازی برداری ممنون میشم! میبینی که…نمیتونه تو…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 236 4 (1)

8 دیدگاه
  چرخیدم و اینبار رو به سوی در کردم. وقاحت مگه میتونه در این حد باشه !؟ چطور میتونستن ازمن بخوان جولو و پلاسمو جمع کنم و از این اتاق برم بیرون؟ اصلا چطور روشون میشد همچین چیزی ازم بخوان؟ پس نظر و خواسته و میل من چی میشد این…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 235 5 (1)

8 دیدگاه
  قبل از اینکه متوجه ام بشن درو بستم و کمرم رو بهش تکیه دادم. اما مگه میتونستم صداهاشون رو نشنوم !؟؟ صدا ها و حرفهای عصبی کننده شون رو. شهره گفت: -آره…اونجا یه پنجره ی دلباز داره! دختره با صدایی لوس و حتی مظلوم نمایانه گفت: -شهره جون میشه…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 234 5 (1)

14 دیدگاه
  از بیرون سرو صداهایی اومد که توجه ام رو جلب کردن. و صدای اون دختره واضحتر از بقیه بود. هر چقدر خودمو این تو اتاق حبس میکردم که چشمم بهش نیفته یا حتی صداش رو نشونم بیفایده بود چون آخرش بازهم یه جوری من باید ریخت نحس و صدای…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 233 5 (1)

14 دیدگاه
  *شیدا* کنار پنجره ایسناده بودم و بیرون رو تماشا میکردم. روزهام به حدی تکراری بودن که گاهی احساس میکردم چیزی عقب و جلو نمیشه و ساعتها نمیگذرن یا حتی شبها صبح نمیشن! انگشتهام رو به دور فنجون داغ قهوه حلقه کردم و با بالا آوردن دستم کمی از اون…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 232 5 (1)

22 دیدگاه
  احساس میکردم خوابم اما خواب نبودم. این اتفاقات خوب خوب واقعا داشتن تو بیداری میفتادن و البته… من هم باید مثل شهرام به زبون چرب و نرم مادرم که مار رو هم از لونه اش میکشید بیرون ایمان میاوردم! واقعا جز اون کی میتونست اقا رهام رو وادار کنه…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 231 1 (1)

9 دیدگاه
  چون اینو گفت حس کردم یه سطل آب یخ ریختن رو سرو صورتم. صحبتی که اینجوری شروع بشه خب تکلیفش مشخص. قطعا میخواد آب پاکی رو بریزه رو دست من و شهرام. با شرم بیشتری سرم رو پایین انداختم و شروع کردم استرس وار جویدن لبهام و کندن پوستشون…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 230 5 (1)

24 دیدگاه
  شهرام سیگارش که فقط چند پک بهش زده بود رو تو جاسیگاری شیشه ای روی میز خاموش کرد و بعد به احترام پدرش از جا بلند شد. منم همنیطور! دستپاچه بودم و هول و مضطرب! نمیدونم چرا هنوز هم از چشم تو چشم شدن باهاش احساس خجالت و شرم…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 229 1 (1)

26 دیدگاه
  با عصبانیت ازش رو برگردوندم. این ریلکس بودنش خیلی رو مخ بود. اونوقت میگه گوشش دست منه! سر انگشتامو با ضرب زدم رو پام و بعد سرم رو چرخوندم سمتش و گله مند و با طعنه پرسیدم: -پس گفتی گوشت دست منه!؟ هااان ؟ از کنج چشم نگاهم کرد.…
IMG 20220112 124126 673

رمان عشق صوری پارت 228 5 (1)

13 دیدگاه
  اومدن مامان و آقا رهام اونقدر طول کشید که تقریبا مطمئن شده بودم راضی نیست و نمیشه و نخواهد شد! اصلا این تئوری اینجا اومدن از بیخ و بن اشتباه بود. مگه ممکن بود که اون به این زودی راضی به پیوند ما بشه.اون هم وقتی نا سر حد…