رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 243 5 (4)

3 دیدگاه
        و باز هم این یزدان بود که بدون آنکه نگاهش را از لپتاب پیش رویش بگیرد ، جواب او را داد :       ـ فقط شش ، هفت دقیقه دیگه وقت داری ……….. کارت تموم نشده باشه ، همون مدلی دستت و می گیرم…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 242 5 (2)

1 دیدگاه
        گندم سری تکان داد و داخل رفت ……….. با اینکه دیگر به هیچ عنوان برای بازگشت به آن مهمانی کزایی شور و اشتیاقی نداشت ، اما از اینکه یزدان دوباره به همان یزدان دوست داشتنی خودش بدل شده بود ، خوشحال بود ………. همان یزدانی که…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 241 5 (2)

3 دیدگاه
      گندم انگار که حتی یک کلمه هم از حرف های او را نشنیده باشد ، با دست آرام بر گونه اش کوبید و لبش را گزید :       ـ خاک بر سرم ، چقدر من با این دختره رقصیدم . دیدم هی داره با لبخند…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 240 5 (4)

4 دیدگاه
        یزدان گردن عقب انداخت و بلند قهقهه ای از تصویری که گندم برایش ساخته بود ، زد ……….. یادش نمی آمد ، آخرین باری که این چنین خندیده بود و قهقهه از ته دلش به هوا برخواسته بود به چه زمانی بر می گشت .  …
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 239 5 (3)

5 دیدگاه
      گندم در حالی که خجالت زده گوشه لبش را می گزید ، نفس عمیقی کشید …………. با یزدان راحت بود . با او تعارف نداشت ، اما بودن در آغوشش آن هم در حالی که یزدان اینچنین از آغوش آرام بخش او تعریف میکرد ، معذبش می…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 238 5 (3)

3 دیدگاه
      گندم سر تکان داد و ابروانش نالان درهم فرو رفت و صدای به لرز نشسته اش به گوش یزدان رسید .       ـ چرا مهمه ……… برای گندم مهمه که بدونه تو از دستش ناراحت نیستی ……… که ازش دلخور نباشی . بگو بخاطر مزخرفی…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 237 4.7 (3)

3 دیدگاه
        ـ حالا امشب هم فرهاد همین قانون و اجرا کرد ………… قانونی که من قبلاً بارها و بارها اجراش کرده بودم و فرهاد به چشم دیده بود . اما تو دیگه یکی از اون دخترای پولکی گذشته من نبودی که بی هیچ تردیدی دستت و تو…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 236 5 (2)

1 دیدگاه
        یزدان نگاه عصیانگر و برافروخته اش را روی گندم انداخته بود و خیال بلند کردنش را هم نداشت ………… انگار تنها منتظر یک حرف اضافه ، یک خطای جدید از گندم بود تا به او درسی بدهد که در تاریخ ثبتش کنند .      …
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 235 5 (3)

8 دیدگاه
      گندم حس می کرد یزدان با کار و حرف هایش ، او را میان شعله های آتشی قرار داده که راه خلاصی از آن وجود ندارد .       ـ آره تو راست میگی . من از هیچی خبر ندارم ………… انقدر احمقم که خام تو…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 234 5 (2)

1 دیدگاه
        یزدان چه گفته بود ؟؟؟ ………… هدیه اش بدهد ؟؟؟ او را ؟؟؟ گندمی را که هزاران بار در گوشش نجوا کرده بود تنها عضو خانواده اش است ؟؟؟       یزدان به چشمان مات شده و شیشه ای او نگاه کرد و با حرصی…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 233 5 (3)

9 دیدگاه
        ـ پس باید بگم متاسفم که مجبورم با خودم ببرمش ………….. چون می خوام آهنگ بعدی رو با این دختر برقصم .       گندم حرصی و عصبی نگاه به خشم نشسته اش را سمت چشمان سرد و تاریک یزدان کشید و او را بر…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 232 5 (1)

بدون دیدگاه
        یزدان با همان ابروان درهم و دندان هایی که بر روی هم می فشرد ، با چشمانش کتی ای که دستش را به دور شانه گندم حلقه نموده بود و او را به گوشه سالن می کشاند ، دنبال کرد .       با تمام…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 231 5 (2)

2 دیدگاه
          کتی به حرکات نامیزون و ناشیانه گندم نگاهی انداخت و لبخندش بازتر شد ………… گندم حتی بلد نبود پاهایش را کجا بگذارد تا بتواند حرکاتش را با حرکات نرم و آسان او هماهنگ کند .       همانطور خندان سر به سمت گوش او…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 230 3.7 (3)

3 دیدگاه
        با رها شدن دست یزدان از دور کمرش و چرخشی که یزدان با دستش به تن او داد و او را به سمت فرهاد هدایت نمود ، فرو ریختن قلبش میان سینه اش را به معنای واقعی کلمه ، حس کرد .       میان…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 229 5 (2)

3 دیدگاه
        با مطرح نشدن سوالی ، فرهاد به همراه کریستیانو از جایشان بلند شد که یزدان و گندم و به دنبالش کتی از جایش بلند شدند و به سمت سالن اصلی که جشن با همان قوت ساعت پیشش در آن ادامه داشت ، حرکت کردند .  …