رمان یاکان پارت 78
بدون دیدگاه
_چشم ننه جان به روی چشمم. خاله راویس رو بغل کردم و گونه ش رو بوسیدم. _ممنون بابت زحماتتون خاله راویس واسه بچه ها سلام برسونید. صورتم رو بوسید و لبخند زد. _دورت بگردم خاله جان چشم بزرگیت رو می رسونم… مارو زیاد چشم به راه نذار. چشمی گفتم…