رمان هامین

رمان هامین پارت 40 3 (1)

1 دیدگاه
      شوکه نگاهش کردم.   نمی‌دونم چه فکری باید بکنم.   از همون اول حدس می‌زدم که همچین انتظاری داشته باشن ازم اما بازهم…   بعداز آه عمیقی که کشید به چشم‌هام خیره شد.   نمی‌دونم از نگاهم چه برداشتی کرد اما سرشو تکون داد و آروم خندید.…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 216 5 (2)

8 دیدگاه
        ـ چه من باشم چه نباشم قاعدش یکیه .       و نزدیکش رفت و کمکش کرد تا از روی آب بلند شود و به ایستد . ادامه داد :       ـ به نظرم قاعده کلی به پشت روی آب خوابیدن و یاد…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 347 3.6 (5)

6 دیدگاه
          با یاد استاد علی عسگری که بعد از اون روز جلوی ایستگاه مترو.. دیگه برخورد مستقیمی با هم نداشتیم و سر کلاس ها هم مثل قبل مدام بهم خیره نمی شد و کلاً رفته بود تو فاز یه استاد معمولی و با من مثل بقیه…
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 258 5 (2)

7 دیدگاه
  ×××   جاوید*   کلافه دستی لای موهام کشیدم و به ساعت نگاهی کردم… دو سه ساعتی میشد از آزمایشگاه اومده بودیم اما صدای گریه از اتاقش قطع نمیشد و این وسط وجدان منم انگار بیدار شده بود و هی بهم می‌توپید که چرا همچین کاری کردی ولی عقل…
رمان سال بد

رمان سال بد پارت 14 3.7 (3)

4 دیدگاه
    نفس تندی کشیدم و دستم رو به فافا دادم و تلاش کردم از روی زمین برخیزم . زانوی شلوارم پاره شده و پوستم زخمی شده بود . حس می کردم نمی توانم زانویم را صاف کنم … ولی مهم نبود ! به اندازه ی کافی تحقیر شده بودم…
رمان سال بد

رمان سال بد پارت 13 3.7 (3)

1 دیدگاه
    زانوهایم ناخودآگاه شروع به لرزیدن کرد … .   دست خودم نبود . من نسبت به سگها یک جورایی فوبیا داشتم . حتی از سگ های کوچک و پشمالویی که شبیه عروسک بودند می ترسیدم … ! ولی این سگی که نزدیک در ورودی کافه ایستاده بود ……
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 53 5 (1)

5 دیدگاه
  – فقط داری حالم رو به هم می‌زنی…   تو گلو می‌خندد و بعد از گرفتن گاز ریزی از لاله‌ی گوش دخترک، بلافاصله عقب می‌کشد تا بیشتر از این باعث وحشتش نشود.   – بخور غذات رو… تا فردا عصر پیش من می‌مونی. بعدش هم…   نیشخند می‌زند و…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 31 4.2 (5)

3 دیدگاه
    حامی تحمل دیدن درد و رنجش را نداشت. کلافه از اینکه کاری از او بر نمی آمد، دندان روی هم سایید.   گونه ی سراب را نوازش کرد و لب های لرزانش را به شقیقه اش چسباند.   _ جانم… تموم میشه الان.   پرستار از دیدنشان لبخندی…
1686483291854

پارت 5 فصل دوم 2 (1)

بدون دیدگاه
    خوب من آماده ام یه عکس از کوروش داشتم اونم گذاشتم توچمدون به خودم تلقین می کردم که میتونم باید انجام بدم   صدای در زدن اومد   +کیه؟!   _ منم   + عه داداش بیا داخل   دستاشو قاب صورتم کرد   _خواهری مواظب خودت باش…
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 34 3 (2)

8 دیدگاه
      به اتاقش رفتیم، پر از عروسک و وسیله‌بازی، تخت‌خوابی شبیه کالسکه.   دنبال سشوار گشتم، از اتاق خودمان.   فرهاد خونسرد دوش می‌گرفت و شاید متوجه من هم نشد.   در اتاق سدا، موهایش را خشک کرده و از دو سمت بافتم.   شکل فرشته‌ها شد با…
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 38 4.7 (12)

4 دیدگاه
#پارت_38   •┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄• نچی کرد. _با طعنه و کنایه با من حرف نزن  اگه دل‌خوری هست مستقیم بهم بگو!   به بیرون خیره شدم و بی‌تفاوت جواب دادم: من حرفی باهات ندارم نامی ولی فکر کنم تو خیلی حرفا تو گلوت مونده بریز بیرون سبک شی شاید فهمیدیم علت این…
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 37 3.8 (13)

بدون دیدگاه
#پارت_37   •┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄• نگاهش روی صورتم در حرکت بود و از آن عصبانیت اولیه فقط اخم ظریفی باقی مانده بود. _تو چرا چشم‌هات از مال من روشن‌تره؟   ابروهایش بالا پرید و با تعجب نگاهم کرد. _چی؟!   چانه‌ام را بالا گرفتم. _دارم راجع‌به چشم‌هات حرف می‌زنم!   کمی خودش…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 173 5 (2)

3 دیدگاه
    دنیز با اخم نگاهشون کرد و با حرص رو به البرز گفت: -بهتر از تو بودم که داشتی مارو از بالکن طبقه دوم پرت میکردی پایین که ببینی دور سرمون ستاره و کبوتر میاد یا نه….   البرز زودتر از همه خودش غش کرد از خنده و منم…
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 46 5 (5)

15 دیدگاه
      شهریار وقتش را تلف نکرد. جلو رفت و سینه به سینه ماهرخ شد و او را به داخل اتاق کشاند…     ماهرخ جا خورد… – جرا همچین می کنی؟! می خوام برم لب ساحل…!!!     شهریار نیشخند زد: یه درصد فکر کن من بزارم تو…
رمان نگار

رمان نگار پارت 8 0 (0)

2 دیدگاه
  همین که وارد پذیرایی شدم اولین نفری که چشمم افتاد بهش کامیار بود که با دیدن من با اون سر و وضع به وضوح جا خورده بود. یه دست کت و شلوار مشکی ساده با یه پیرهن سفید تنش بود حس کردم با دیدن من همه آرزوهاش یه شبه…