رمان آرزوی عروسک پارت 64
آرش اومد داخل و به همه سلام کرد.. چقدر خوش این بشر خوش تیپ بود! دلم میخواست مثل بچه ها ازش فرار کنم یه گوشه خودمو مخفی کنم و یواشکی نگاهش کنم! خجالت زده سلام کردم که با مهربونی گفت: _سلام.. خوشحالم که برگشتی! لبخند خجولی زدم و زیرلب یه جوری که خودمم به زور شنیدم گفتم: _ممنون! آمنه