رمان آشپز باشی پارت 25
سینی استیل لبهداری از کنار یخچالش برداشتم و سه پیمانه از پیمانهی داخل گونی درونش ریختم. – اینو پاک کن برام… منم هنرمو نشون بدم! – بچهپررو! گفت و بیاعتنا به حرفم از آشپزخانه بیرون زد… به دقیقه نکشیده صدای گزارشگر فوتبال از تلویزیون بیست و چهار اینچ درون هال بلند شد…