رمان آوای نیاز تو پارت 121
××× در ماشین باز شد و بوی عطر اوِنتوسش پیچید تو ماشین… نگاهم و بهش دادم که لبخندی زد و گفت: _فکر نمیکردم بیای! سری تکون دادم _به عنوان یه دوست یا یه همکار یا یه پسرعمو یا هر چی خودت فکرش و بکنی اومدم جز شوهرت ژیلا… این و گفتم سوتفاهم پیش نیاد