رمان آوای نیاز تو پارت 152
چند بار پلک زدم تا حرفش و حضم کنم و وقتی فهمیدم چی میگه عصبی از جام بلند شدم سمت در رفتم که آیدین جلوم ایستاد _اوی اوی اوی آروم آروم جاوید جان… بابا تو که منطقی فکر میکردی! دستی رو صورتم کشیدم _دختره ی احمق برای لج با من نمیدونه داره چه غلطی میکنه نمیدونه گیر