رمان تارگت Archives - صفحه 12 از 31 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان تارگت

رمان تارگت

رمان تارگت پارت 296

        در حالی که جامون عوض شده بود و حالا من داشتم به این خشم و عصبانیت و غیرتی که خیلی دیر خودش و به نمایش گذاشت می خندیدم و اون لحظه به لحظه بیشتر آتیش می گرفت.. انقدری که دوباره اومد سمتم.. یقه لباسم و گرفت و من از حالت درازکش شده به نشسته درآورد و

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 295

        جلوی چشمایی که داشت از توشون آتیش بیرون می زد و من بدون فکر کردن به چیزی.. فقط طبق فرمانی که از حرارت به شدت بالا رفته بدنم می گرفتم به سمتش حمله کردم و غریدم: – کثافت لاشــــــی.. چه گهی داری می خوری تـــــــو؟! دستم و بلند کردم و که یه بار دیگه بکوبونم تو

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 294

        – فکر می کردم تنها جاسوس و همدستت تو اون شرکت پرستشه.. پس آدمای دیگه ای هم داری که خبرا رو به گوشت برسونن؟ – تو شرکت نه.. از اون آدمایی که خودم باهاشون قرارداد بستم شنیدم که چه جوری با زبونت نرمشون کردی و فرستادیشون پی نخود سیاه.. پک محکم تری به سیگارش زد و

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 293

        دکمه پارکینگ و زدم و جون کندم تا صدام و پیدا کنم و بتونم دو کلمه حرف در جواب این لحن پر از عجز و خواهشش بزنم: – درین جان.. من.. من امشب.. هرکاری کردم نتونستم بگم امشب نمیام.. شاید نامردی بود که فقط ساعتش و عقب مینداختم و بازم نمی رسیدم به اون ساعت.. ولی

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 292

        دستام و مشت کردم و درحالیکه دلم می خواست جلوی روم بود تا من می تونستم این مشت ها رو روی هر نقطه از صورت و بدنش که دلم بخواد بکوبونم غریدم: – کدوم گوری هستی بی پدر مادر؟ – این که من کجام مهم نیست.. مهم اینه که تو بالاخره بعد از مدت ها پات

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 291

        اونم دیگه عصبانی شده بود از راه به راه سوال جواب کردن من که توپید: – بله آقا.. ما که کلاهبردار نیستیم.. شرایط و گفتیم.. ایشونم قبول کردن.. اگه حرف ما رو قبول ندارید.. خودتون یه بار دیگه برگه قرارداد و چک کنید.. – ولی شما پول اون قطعات و گرفتید.. یعنی واقعاً بازار کار این

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 290

        دیگه بیشتر از این نمی تونستم منتظر کوروش بمونم.. اگه می خواستم خوش بین باشم و به اتفاقات بدی که می تونست فاتحه این دوستی و شرکتی که انقدر برای پا گرفتنش زحمت کشیدم و خون دل خوردم و بخونه فکر نکنم.. احتمال می دادم که جایی دستش بنده که نمی تونه جواب بده و با

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 289

        – پس ثابت کن.. نه با راه به راه پس زدنش.. این که ولش کنی به امون خدا با امید به این که یه زندگی دیگه دور از تو واسه خودش بسازه و هیچ احتمالی وجود نداشته باشه درگیر این بیماری بشه اسمش عشق نیست.. آفرینم تا الآن بهت فهموند که همچین چیزی رو نمی خواد..

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 288

        ولی زیاد تو همون حالت نموند و روش و برگردوند.. – به هر حال.. من حرفام و زدم.. اگه انقدر اصرار داری به داشتن یه بچه از من.. این شرطمه.. یهو انگشت اشاره اش و گرفت بالا با جدیت بیشتری اضافه کرد: – البته که قولت هنوز یادم نرفته.. باید یه جایی به شکل کاملاً رسمی

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 287

        اون لحظه دیگه نه مریضی و تب و ضعف برام مهم بود.. نه اون انتقامی که روی همه کارها و رفتارهایی که با این آدم داشتم تاثیر می ذاشت.. دیگه فقط درین مهم بود و دائمی کردن حضورش توی زندگیم.. حالا از هر راهی که می خواست باشه.. مهم این بود که این کار.. انجام می

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 286

        اون لحظه فقط داشتم به تک تک اعضای بدنم که نمی خواستن برای فرار از این وضعیت باهام همکاری کنن فحش می دادم.. خودمم نمی دونستم چمه و چرا نمی تونستم این دست لعنتیش و از رو صورتم پس بزنم و حتی جواب این شر و وراش و با چند تا حرفی که جیگرش و پاره

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 285

        – تو که از اول با داییم مشکلی نداشتی.. تمام مشکلات و دغدغه ات.. من و مامانم بودیم. اون بلا رو هم سرشون آوردی که از من زهر چشم بگیری.. پس دیگه برات چه فرقی می کنه پول اون خونه رو می دن یا نه؟ هرچقدرم.. هرچقدرم آدمای مزخرفی باشن و.. چیزی از فامیل و خانواده

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 284

        واسه همین.. لبخندی به روش زدم و گفتم: – یه جورایی بهت حسودم می شه.. به دل و جراتت. به این همه پشتکار.. به این همه عشقی که نسبت به آراد داری و به خاطرش حاضری حتی از خودتم بگذری.. – به خاطر آراد نیست.. نصف بیشترش به خاطر خودمه. چون وسط دوراهی مرگ و زندگی

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 283

        با این که از دیشب تا الآن منتظر شنیدن این حرف ها بودم.. ولی حالا که انقدر راحت به زبون آوردشون.. اونم درست بعد از این که بهش گفتم دیگه سر کار نمی رم.. پس یعنی دیگه ماه به ماه حقوق نمی گیرم.. انقدر درمونده ام کرد که سرم و با تاسف به چپ و راست

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 282

        الآن باید بشیم و یه فکر درست حسابی تر برای این وضعیت کنم.. تا این آدم ها که همچین حرف هایی رو پشت سرم به زبون میارن.. فکر نکنن از این به بعد هرجا کم آوردن می تونن از من سوءاستفاده کنن.. مگه این که بخوام تمام و کمال تبدیل بشم به عروسک خیمه شب بازیشون..

ادامه مطلب ...