رمان ترمیم پارت آخر
– اینجا شهر کوچیکیه. بهتره بریم آپارتمان من. او نجا کسی نیست. سوار پرادوی سفیدرنگ میشوند. بهادر بچه ها را روی صندلی شان میگذار د. پاهایم میلرزند. – اون دختره کپی منه، بها… نمیخوام بدونم… برگردیم… لعنت به همه شون. حالم بد است. کسی شبیه من. آیا او چیزی از بدبختی های من به خود دیده؟ دستانم را میگیرد.