رمان زادهٔ نور پارت آخر
مجبور می شد به بوسه ای بر پیشانی اکتفا کند و جلوتر نرود ………. خورشید خوب می دانست امیرعلی اهل باز کردن روابط خصوصی اشان در مقابل دیدگاه حتی مادرش هم نیست . با هم وارد اطاق خواب شدند و امیرعلی در را بست و کادو ها را همه روی مبل در اطاق گذاشت تا فردا سر و سامانشان