رمان زادهٔ نور پارت 121
در هول و ولا گذرانده بود …….. و چقدر دلش می خواست جواب آزمایش مثبت باشد . سمت منشی رفت و بی اختیار ابروانش درهم رفت …….. او هم کم مضطرب نبود …….. اضطرابی که شاید این شکلی اش را آنچنان درون زندگی اش تجربه نکرده بود . – گفتید دو ساعت دیگه برای گرفتن جواب آزمایش بارداری همسرم