رمان عشق با چاشنی خطر پارت 115
اشکی:اخلاق هیچکس تو فامیل مثل من نیست _منم این رو فهمیدم(و بعد دستم رو بلند کردم و با انگشتم روی سینش خط های فرضی کشیدم و) پس تو به کی رفتی؟ اشکی:نمیدونم شاید این رفتارم به خاطر مرگ میکائیل اینجوری شده چون دیگه نمیتونم به هیچکس اعتماد کنم _شاید ولی هر جوری هم که هستی من عاشقتم اشکی لبخندی