رمان عشق با چاشنی خطر Archives - صفحه 4 از 9 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 85

    برگشتم سمتش که پتو از روش کنار رفته بود و شلوار رو داشت فقط بالا تنه اش ل*خ*ت بود (وجی:خجالت بکش آرام نکنه فکر کردی واقعا ل*خ*ته؟) خب چیکار کنم تا جایی رو که من دیدم ل*خ*ت بود خب طبیعیه همچین فکری بکنم. دست اشکی رو کنار زدم و گفتم _تو اتاق من چیکار میکنی؟ اشکی:آقاجون اومده خونه

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 84

  وقتی اشکی از دیدم خارج شد اشک هامو پاک کردم. من قبل از ازدواج، از گریه کردن بیزار بودم و گریه نمیکردم پس حالا هم تبدیل میشم به آدم سابق. برگشتم سمت ماشین و نشستم تو ماشین آرام نیستم اگه تلافی شو سر نازنین در نیارم. ماشین رو روشن کردم و راه افتادم سمت خونه و تمام اون عصبانیت

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 83

    یه نگاه به دور تا دور اتاق اشکی کردم که فکم افتاد کف زمین از بس که قشنگ بود. همه چیز دقیق و دکوراسیونش سبک کلاسیک به همراه مبلمان کلاسیک بود و نورپردازیش هم خوب بود و طراحی کتابخانه و قفسه برای فایل ها که پشت میزش قرار داشت هم محشر بود. لب کلام خیلی قشنگ بود. اصلا

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 82

      مامان:ببینم چی میشه و بعد بلند شد آراد:کجا میری مامان؟ مامان:میرم تو اتاق دنبالم نمیایی ها آراد:چشم مامان رفت بالا که این آراد هم دوباره رفت تو گوشیش و انگار داشت به مهشید پی ام میداد عسل:آراد مگه تو نبودی که میگفتی من هیچ وقت ازدواج نمیکنم؟ آراد:اون برای قبل از این بود که مهشید رو ببینم.

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 81

    _سلام عزیزم اشکی سرد و خشک گفت:سلام لبخندم جمع شد که دستشو دور کمرم حلقه کرد و کشیدم سمت خودش که با این کارش روی لب های مادرم لبخند نشست دیگه داشت حالم بهم میخورد از این همه تظاهر و فیلم بازی کردن یعنی نمیشد خودش باشه و از ته قلبش بهم محبت کنه؟ حالم خوب نبود بخاطر

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 80

    وارد خونه شدیم و آراد ماشین رو پارک کرد و پیاده شدیم حالا که بین درخت هام میبینم که چقدر دلم برای اینجا تنگ شده. چشمامو بستم و یه نفس عمیق کشیدم. چشمامو که باز کردم دیدم آقاجون از خونه خودش بیرون اومد و داره میره سمت خونه ما یعنی اونم امروز هست؟ آخه چرا؟ با آراد و

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 79

    دوباره به آراد نگاه کردم که با ناراحتی گفت:اگه عجله نکنم مهشید ازدواج میکنه _چی داری میگی با خودت مهشید مگه عاشق تو نیست؟ اراد:چرا عاشقمه اما پسر عموش رفته خواستگاریش از اونجایی که پسر خوبیه و همه میشناسنش جواب خانوادش مثبته و تا الان مهشید مقاومت کرده ولی اگه من دست نجونبونم مال یکی دیگه میشه و

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 78

    بهش نگاه کردم که عصبی گفت:چته هان؟ چته؟ فقط یه سوال ازت پرسیدما اون نمیدونستم تو دلم چی میگذره و گرنه اینجوری نمیکرد _هیچی فقط….. اشکی:نمیخوام چیزی بشنوم فقط برو پایین که زدی این اعصاب داغونم و داغون تر کردی _اما.. اشکی:بلند شووووووو برو از جام بلند شدم و رفتم سمت در که آخرین لحظه برگشتم سمتش که

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 77

    دایی:باشه باشه فقط آروم باش…دروغ گفتم، اعتبار داره میبازه و به زودی ماموریت میرسه دست تو اما این یکی وحشتناک ترسناکه برای چند ثانیه از ته دلش خندید اژدها:من عاشق خطرم، مخصوصا اون آژیر خطر که تو مغزمه و میگه این کار رو نکن خیلی خطرناکه رو دوست دارم، اینکه به حرفش گوش ندم و کار خودمو بکنم

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 76

دایی:اشکان اگه مردم نمیرسیدن که زنده نمیموند بدبخت، اینقدر زده بودنش که دو ماه تو بیمارستان بستری بود بعد هم اون آدم قبلی نشد و بعد از اون تو کلانتری اینقدر بد رفتار کرده بودن که این دوتا تبدیل شده بودن به دوتا قاتل پسره:خودت که پسر باحالی هستی ولی دلم میخواد رفیقت هم ببینم سریع برگشتم سمت اشکی که

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 75

  اشکی:زنمه منم سریع دستم رو بردم بالا که نظامیه پوزخند زد و گفت:حالا که هر بچه ای تو دستش حلقه داره. این منطقی نیست اشکی:پس میخواین چیکار کنید؟ نظامیه:با ما میایین اشکی:من کارو زندگی دارم نظامیه:ما هم همینجور و پسره ای که کنار اشکی وایساده بود دستش رو گذاشت پشت اشکی و به جلو هدایتش کرد. اون یکی پسره

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 74

    سریع دستامو دورش محکم تر کردم که سریع راه افتاد و با سرعت میرفت که نزدیک کلانتری تک چرخ زد و بعد رد شد. میتونم بگم این یکی محشر بود. دوباره دور زد و با سرعت دوباره جلوی کلانتری یه تک چرخ زد و این بار پاشو روی زمین گذاشت و میچرخید که یهو جلوی اون دو پسر

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 73

  در تمام زمان غذا خوردنم همش سعی میکردم که چشمم به اشکی نخوره ولی مگه میشد؟نه اصلا من از همون بچهگی هم همین بودم هر وقت میخواستم به کسی یا چیزی نگاه نکنم بیشتر نگام کشیده میشد سمتش اما اشکی اینجوری نبود حتی یه نیم نگاه هم بهم ننداخت و فقط شامشو خورد. اشکی از جاش بلند شد اشکی:ممنون

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 72

    با فکر هایی که تو فکرم بود لبخندی روی لبم اومد که امید اومد و جلوم وایساد امید:میدونی چه خبر شده؟ _نه چی شده؟ امید:کیانا یه سری دری وری درموردت گفته که خوب نیست ولی اگه راست گفته باشه میرم طرفو میکشم _هی هی اینقدر تند نرو بگو ببینم چی گفته امید:گفته که ازدواجت اجباری بوده و تو

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 71

    و به قلبم اشاره کردم که عسل ماشین رو کنار خیابون نگه داشت و سریع برگشت سمتم عسل:آرام عاشق شدی؟ حالم خوب نبود چون قلبم میگفت عاشق شدم ولی اون منو نمیخواست و عاشق یه نفر دیگه شده بود. چشمام پر از اشک شد که با پلک زدنم اشکام هم جاری شدن. _عسل اون عاشق شده عسل:کی؟ اشکان؟

ادامه مطلب ...