رمان عشق با چاشنی خطر Archives - صفحه 8 از 9 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 25

  اشکی:شاهکار مامانم و مامانته. چند روز پیش اومدن همه ی وسایلم و جمع کردن و بردن که حالا می خوان فردا بیان جهیزیه تو رو بچینند فقط تنها لطفی که کردن دست به این اتاق نزدن _مامان من کی جهیزیه خریده من نفهمیدم. اشکی:نمیدونم _وایی دوباره بلند فکر کردم؟ اشکی:اوهوم خاک تو سرت آرام که همه جا گند میزنی.

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 24

  اشکی:چته هی زنگ میزنی _خودت بگو چته این چه طرز حرف زدنه چرا صدات اینجوریه خوبی تو؟ اشکی:آره چطور؟ _دروغ میگی پس آقاجون چی میگه که از پهلوت خون میومده. کیان زخمیت کرده؟ اشکی:هه اون جوجه حتی نمیتونست شلوارشو بکشه بالا بعد بخواد منو زخمی کنه _پس اون خون های روی پیرهنت چی بودن اشکی:به تو ربطی نداره _درسته

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 23

  اشکان سریع برگشت سمت کیان وشروع کردن به دعوا کردن. کیان تو مهارت های رزمی فوق العاده بود و با این که من وآراد هم کمی بلد بودیم اما دوتایی حریفش نمیشدیم اما اشکان خیلی راحت کیانو میزد بدون اینکه خودش کتک بخوره والبته کیان دستشم درد میکرد کیان دیگه نتونست تحمل کنه و دوباره خورد زمین اشکانم روش

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 22

  کیان:صد بار بهت گفتم من داداشت نیستم آرام من همیشه عاشقت بودم و هستم من نمیتونم تو رو از دست بدم آرام من نمیتونم بزارم تو با اون پسره ازدواج کنی. الان فرصت خوبیه نه؟ معلومه که فرصت خوبیه الان هیشکی خونتون نیست ما میتونیم با هم بخوابیم و وقتی همچین اتفاقی بیوفته دیگه تو دختر نیستی و نمیتونی

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 21

  اشکی:بهش فکر میکنم _باید بیای مگه مامانت نگفت که این چند روز دانشگاه وشرکت تعطیل هان؟بخواطر همینم باید بیای اشکی:مگه حرف مامانمو جدی گرفتی؟ _آره قهقه ای زدو گفت:خوبه پس آدم حرف گوش کنی هستی و تو این یه سال قابل تحملی _من از هر کسی حرف شنوی ندارم مخصوصا اگه طرف مقابلم تو باشی اشکی:پس منم نمیام _غلط

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 20

  یه روزی یه جایی یجوری عاشق میشی که یادت نمیره🎵! با ذوق عشق با شوق عشق یه جوری بیدار میمونی که یادت نمیره🎵! اینقدر صداش بلند بود که به زور لای چشمامو باز کردمو گوشیمو از روی میز عسلی برداشتم. من این آهنگو زمانی که عاشق امیر شدم گذاشتم روی زنگ گوشی _هانن چیه صبح اول صبحی مزاحم شدی

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 19

  عصبی شده بودم حتی نمیتونستم یه لحظه به این فکر کنم که حرفای عسل واقیعی باشه عسل:باشه باشه آروم باش بعدم بلند شو لباس بپوش به منم لباس بده تا بپوشم خوب بلد بود بحثو عوض کنه. _مگه می خوای اینجا بخوابی عسل:آره دیگه _تو که میدونی من دوست ندارم کسی لباسامو بپوشه عسل:خفه شو بابا بعدم رفت سمت

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 18

  ننه اومد تو اتاق و نشست روی تخت ننه:بیا بشین اینجا و به بغلش اشاره کرد _میخوام برم حموم ننه:گفتم بشین اینجا رفتم کنارش نشستم ننه:چی شده؟ _هیچی ننه:من که تو رو میشناسم الان اگه اتفاقی نیوفتاده بود الان داشتی سریالتو میدیدی نه اینکه بخوای بری حموم تو هر وقت ناراحتی بجای انجام کارای مورد علاقت میری حموم درضمن

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 17

  من دیوونه اینقدر عاشق پیتزام که با دیدن پیتزا ها به طور کل یادم رفت می خواستم راجب امیر از عسل بپرسم سریع یدونه از پیتزا ها رو گذاشتم جلومو و شروع کردم اشکی هم استیک بیف و گذاشت جلوشو مشغول شد ولی این ممد و عسل آروم آروم شروع کردن به صحبت کردن و شماره رد و بدل

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 16

  _حرف نباشه بیارشون کیان:باشه رفتم و کروات ها رو اورد یدونه کروات ست با کت و شلوارش برداشتم و رفتم سمت اشکی _ببندش اشکی:نمیخوام ممد:زن داداش دستای خودتو میبوسه بلد نیست ببنده اشکی:خفه شو ممد صداش بدجوری حرصی بود هه پس از این کار خوشش نمیاد خیلوخب همش که من نباید حرص بخورم رفتم دقیقا جلوش وایسادم. با اینکه

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 15

  رسیدیم در خونه عسل اینا که دیدمش در خونشون وایساده بود.سریع اومد سوار شد عسل:بیشعور حتما دوباره رفتی لباس عوض کنی و بعد سرت گرم شد و یادت رفت نهههه؟ دوساعته منتظرتم کله خراب. حتما باید آبروی منو جلوی این اشکی ببره برای این که جمش کنم گفتم _عسل ننه برگشته اشکی راه افتاد عسل:جون من _آره اشکی:سلام عسل

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 14

  رسیدیم خونمون سریع پریدم پایین. سرمو از پنجره بردم تو ماشین _منتظرم باش بعدم دوییدم سمت خونهو با کلید درو باز کردم رفتم تو خونه طبق معلوم آراد رو کاناپه دراز کشیده بود و با مهشید چت میکرد و هنزفری هاشم گذاشته بود تو گوششو آهنگ گوش میداد آراد عاشق مهشید هم دانشگاهیش بود البته بین خودمون بمونه چون

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 13

  اشکان:همگی بلند شید برید بیرون داریوش تمام ظرف ها رو میشوری داریوش:اِ داداش اشکان:زود باش حرفم نباشه بعد از اینم که ظرف ها رو شستی چایی بریز بیار مامان بابای اشکان که قشنگ بادشون خوابیده بود رفتن بیرون ولی دریا رفت کمک داریوش اشکان:با تو هم بودم دریا دریا:بی انصاف نباش اشکان ظرفا خیلی زیاده بعدم داریوش که معذرت

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 12

  قیافش خیلی توهم بود آخرشم من نفهمیدم این کجاش درد میکنه که دستش رفت روی پهلوی چپش هههی اون شبم پسر موتوریه پهلوی چپش چاقو خورد نکنه اون پسره اشکان بوده. نه بابا اشکان کجا اون پسره که یه تنه حریف چهار تا آدم بود کجا این اشکان همش سرش تو کتاب و نقشه کشیدن بوده اما باید مطمئن

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 11

  صدای زنگ خونه بلند شد افسانه خانم:حتما داریوشه دریا برو درشو باز کن دریا:اشکان باز میکنه بعدم اخم کرد و رو برگردوند افسانه خانم مشکوک نگاش کرد و گفت:مشکلی پیش اومده دریا نکنه دعوا کردید دریا یه لبخند زورکی زد دریا:نه مادر من آخه برای چی باید دعوا کنیم افسانه خانم:خب خداروشکر اما دریا اگه یه وقتی دعواتون شد

ادامه مطلب ...