رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت آخر 4.1 (13)

86 دیدگاه
  – چی ؟؟ با لبخند تلخی گوشه لبم خیره اش شدم معلوم بود هنگ کرده و حرفمو باور نداره – میخوام برای همیشه از این شهر برم و همه چی رو از نو شروع کنم – دیووووونه شدی؟؟؟؟؟ – آره چون از طرفی تحمل دیدن اون زن به اصطلاح…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 183 0 (0)

20 دیدگاه
  تشخیص اینکه چه آزمایشی گرفتن سخت نبود ولی باید مطمعن میشدم با این فکر سمت همون اتاقی که ازش بیرون اومدن رفتم و با هزار جور خواهش و التماس و دوز کلک کاری کردم تا بالاخره بهم گفتن چه آزمایشی گرفتن آزمایش بارداری بود اونم با جواب مثبت پس…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 182 0 (0)

39 دیدگاه
  با دیدنشون کنار هم ، نفسم گرفت و کیف دستی از بین دستای لرزونم پایین کف ماشین افتاد راننده که متوجه حال بدم شد به سمتم برگشت – حالتون خوبه خانوم ؟؟ از شدت ناراحتی پشت پلکم شروع کرده بود به تند تند پریدن – خوبم !! – ولی…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 181 1 (1)

12 دیدگاه
  – تو که گفتی اینجاست پس چی شددددددددد مردک ها ؟؟ وحشت زده به لُکنت افتاد : – آقا بخدا هر روز میومد اینجا و مشکوک میزد اینقدر فشار روم بود که ناخوداگاه دستم بالا رفت تا محکم توی صورتش بکوبم با ترس چشماش رو بست و توی خودش…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 180 1 (1)

10 دیدگاه
  – بحث ما به تو مر…. باقی حرفم با دیدن صورت آرام و ریلکسش توی دهنم ماسید ، این الان چرا اینقدر آرومه ؟؟ اگه حالت عادی بود الان دادو بیداد راه مینداخت و با دعوا میخواست من رو مقصر همه چیز بدونه و بفهمه نازی کجاست ولی الان…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 179 4 (1)

9 دیدگاه
  با ورودم به مسافرخونه با تعجب نگاهمو روی در و دیوارش چرخوندم محیطش یه طوری بود یه طوری عجیب و مشکوک توی حال هوای خودم غرق بودم که کسی صدام زد و گفت : – چیزی میخوای ؟؟ به عقب چرخیدم مردی چاق و قد کوتاه با سیبیل های…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 178 0 (0)

17 دیدگاه
  _نه !! _ولی اون که جایی برای رفتن نداره یعنی این…. بی حوصله دستمو به نشونه سکوت بالا گرفتم _فعلا خسته ام مامان غمگین لب زد : _باشه برو استراحت کن برای یه لحظه دلم به حالش سوخت ولی اینقدر گرفته و حالم بد بود که حوصله صحبت کردن…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 177 2 (1)

10 دیدگاه
  _چی ؟؟ به سمتم چرخید _از بچه های محل شنیدم اومده اون دور و بر ترسیده لب زدم : _نفهمیده که من اینجام ؟؟ سری به نشونه منفی به اطراف تکون داد _نه اصلا با من برخوردی نداشته میترسیدم بفهمه کجام و باز سراغم بیاد و مجبورم کنه برگردم…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 176 0 (0)

12 دیدگاه
  شروع کردم به سر صورتش ضربه زدن – به فکر من باشی که کمکم میکنی نه اینکه بخوای آزارم بدی لعنتی مشت محکمتری به سینه اش کوبیدم و هق هق کنان ادامه دادم : – توی این دنیای لعنتی هیچ کسی رو ندارم تنها تو برام مونده بودی که…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 175 0 (0)

14 دیدگاه
  وحشت زده به عقب برگشتم یکدفعه با دیدن امیری که با چشمای به خون نشسته نگاهش به ماشین دوخته بود از شدت ترس یه آن حس کردم قلبم ایستاد با دستایی که از شدت ترس و استرس عرق کرده بودن پایین مانتوام رو چنگ زدم – اصلا ماشین رو…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 174 0 (0)

10 دیدگاه
  نزدیکی های محله بودیم که یکباره با فکری که به ذهنم رسید خودم رو از بین صندلی ها جلو کشیدم با دلهره و بدنی که لرزشش دست خودم نبود خطاب به راننده گفتم : _میتونی برام یکاری بکنی داداش ؟؟ راننده ماشین که مرد لوتی و بامرامی به نظر…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 173 0 (0)

15 دیدگاه
  هنوز استرس داشتم چون با شنیدن حرفاش میترسیدم که یه آن دیوونه شه و بلایی سر بچه ام بیاره نمیدونم چند ساعتی منتظرش بودم که بالاخره کارها رو انجام داد و با پرونده ای زیربغلش که میدونستم مربوط به منه وارد اتاق شد _پاشو بریم که مرخص شدی دودل…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 172 0 (0)

15 دیدگاه
  وقتی دید فقط مات و متحیر به دهنش خیرم و هیچی نمیگم تکون محکمی بهم داد و عصبی فریاد کشید : _با تواااااااااام حواست هست وحشت زده خودم رو عقب کشیدم و سعی کردم ازش فاصله بگیرم _تو تو دیو….نه شدی کلمات رو بریده بریده و با لُکنت به…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 171 0 (0)

15 دیدگاه
  اشاره ای به شکمم کرد و بهت زده گفت : _گفتن که تو وضعیتت بده و ممکن بوده که بچت رو از دست بدی بگو که دروغه … اوووه لعنتی پس فهمیده بود جریان از چه قراره و من باردارم چشمامو بستم و لعنتی زیر لب زمزمه کردم نمیخواستم…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 170 0 (0)

17 دیدگاه
  _چ….ی چی شده ؟؟ چرا گریه میکنی ؟؟ نمیتونستم هیچی بگم انگار لال شده باشم فقط کارم سکوت بود و در جواب حرفاش فقط از ته دل گریه میکردم با داد ازم میخواست براش بگم چی شده ولی من انگار تازه سر زخم دلم باز شده باشه کارم فقط…