رمان ماه یا ماهی Archives - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان ماه یا ماهی

رمان ماه یا ماهی پارت ۱۰

***   چندین سال بود که گریه نکرده بود اما فشار زیاد رویش باعث چکیدن اشک هایش روی میز چوبی کافه شده   نه پولی داشت که بتواند وکیلی چیزی بگیرد   نه راه ارتباطی با حمیدی که خارج رفته بود   نه میتوانست خود خواه باشد و به خواهرش بگوید   به بن رسیده بود   اینجا رسما برایش

ادامه مطلب ...

رمان ماه یا ماهی پارت ۹

***   روی جدول کنار خیابان نشست   از دفتر وکیل آمده بود   چندمین وکیلی بود ک از صبح دیده بود؟؟؟   چندمین وکیلی بود ک هزینه گزافی بابت وکالت از او در خواست میکرد؟؟؟   چندمین بار بود ک از نجات دادن کافه اش نا امید شده بود؟؟؟   دیگر بریده بود   بریده تر از پنج شش سال

ادامه مطلب ...

رمان ماه یا ماهی پارت ۸

البته شاید در نیشابور عاشق دخترک شد   همانجایی که ماه با چشمانی پر از ذوق و شوق دست ماهیار را گرفته بود و اورا دنبال خودش میکشید و فیروزه ها را به او نشان میداد   ماهیار دیده بود آن فیروزه ها را   هر وقت می آمدند به نیشابور به حجره قدیمی آقاجون که الان توسط رفقایش اداره

ادامه مطلب ...

رمان ماه یا ماهی پارت ۷

***   سیمیت هایش مزه گذشته را میداد اما خودش همان دختر گذشته نبود   دیر فهمیده بود خیلی چیز ها را…   دیر فهمیده بود حس آدم ها دور ورش نسبت به خودش را…   دلش جز برای پدر بزرگ و مادربزرگ و برادرش برای کس دیگری از آن خانواده تنگ نشده بود…   اگر زمان به عقب باز

ادامه مطلب ...

رمان ماه یا ماهی پارت ۶

***   با لبخند به عزیزش که با ذوق سیمیت ها از درون پاکت در میارورد نگاه کرد   – مادر دستت درد نکنه… دلم هوس کرده بود مرسی پسرم…   ماهیار لبخندی زد و گف: خواهش میکنم عزیز… کاری نکردم که…   گلین بانو دونه دونه سیمیت ها را درون ظرف چید  و ظرف را روی میز قرار داد.

ادامه مطلب ...

رمان ماه یا ماهی پارت 5

*** در مغازه را باز کرد و صدای دیلینگ دلنشین زنگوله بالای در حضورش را به همه اعلام کرد. نگاهش را در مغازه چرخاند. جای دنجی بود و میز های چوبی و گل ها حس زندگی را به آدم منتقل میکرد و ماهیار را یاد ماهش می انداخت. تنها یکی از میز ها پر بود که پشتش دختر پسر جوانی

ادامه مطلب ...

رمان ماه یا ماهی پارت 4

– بهادر کجا داری آتیش میسوزونی بچه ؟؟؟؟ سکوت مطلق مغازه باعث شد نفسش را محکم به بیرون فوت کند و با خشم بغرد: بهادر هر گوری هستی خودتو گم کن بیا اینجا‌… بهادر از پشت سر ماهلین با شیطنت گف: آبجی خودت فهمیدی گورتو گم کن بیا اینجا یعنی چی اصلا؟؟؟ ماهلین به سرعت چرخید و گوش بهادر را

ادامه مطلب ...

رمان ماه یا ماهی پارت ۳

***   -بسه من زن نمیخوام…   + چی چیو زن نمیخوای ور پریده ها؟؟؟ امشب قرار خواستگاری گذاشتیم ماهیار باید بیای میفهمی؟؟؟؟   ماهیار همان طور که روی مبل نشسته بود کلافه سرش را میان انگشتان دست فشرد.   خسته شده بود از این بحث وجدل با مادرش و پدری که اکثرا سکوت اختیار کرده بود.   – مادر

ادامه مطلب ...

رمان ماه یا ماهی پارت 2

*** درون تاکسی نشسته بود و از پشت پنجره قطرات باران را که به شیشه میخوردند تماشا میکرد. از برگشتن به ایران متنفر بود اما حیف که بخاطر عزیز باید بر میگشت. اکثرا هنگام برگشت به ایران مدتی را باید درون ترکیه یا دوبی سپری میکرد. باز شانس آورده بود که بخاطر موقعیت شغلی اش اجازه داشت در فاصله بین

ادامه مطلب ...

رمان ماه یا ماهی پارت 1

ماه یا ماهی؟!🐟🌙 ماهی عاشق است… این را همه میدانند که ماهی تصویر ماه را دید و دل سپرد به این معشوقه ی دور از دسترسش… دل سپرد به تصویری شکننده… همه میگویند ماهی چقدر غصه خورد از نرسیدن به ماه… اما هیچ کس راجب غم ماه نگفت!!! کسی نگفت ماه چقدر آن بالا تنهاست!! کسی نگفت ماه چقدر غصه

ادامه مطلب ...