رمان محله ممنوعه Archives - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان محله ممنوعه

رمان محله ممنوعه پارت آخر

  -از ظهر که اومدي خونه، خیلی گرفته اي. دیشبم نیومدي و موندي بیمارستان. حالت خوبه؟ -ممنون. سلام می رسونم. -جدي پرسیدم حسام. حالت خوبه؟ به پهلو خوابیدم رو تخت و با جدیت نگاه کردم تو چشماشو گفتم: -نگران بودن بهت نمیاد. -نامرد نشو حسام. من واسه برادرم نگران میشم. موشکافانه بهش نگاه کردم. به نظر سالم میومد. لبخند کجی

ادامه مطلب ...

رمان محله ممنوعه پارت 15

  -چیه ترسو؟ از چهار تا قبر می ترسی؟ دوباره نگام به سمت اون قبر کشیده شد. فرید گفته بود قبرستون اجنه. علی گفته بود جنا با خون اون پسره رو تنه ي درخت نوشته ان که منتظرمن. اون جن جلوي انباري گفته بود که منتظرمه. شاید اینجا همون جایی بود که منتظرم بودن… یه قدم عقب رفتم و سرمو

ادامه مطلب ...

رمان محله ممنوعه پارت 14

  -حسش می کنم._آخرین کاري که براي آزاد شدن قدرتت باید بکنی، آزاد گردن نیروي توي این گردنبنده. اینو هیچ کس بهت نگفته چون کسی دوست نداره تو تمام قدرتتو در اختیار داشته باشی. همون اندازه اي که داري و باهاش می تونی جلوي اجنه رو بگیري، براي بقیه کافیه. -تو چرا داري بهم میگی چی کار کنم؟ -من جز

ادامه مطلب ...

رمان محله ممنوعه پارت 13

  احمقانه اي می کردیم، علی بود که همه چیزو درست می کرد و مثه یه پدر که مراقب بچه هاي سه سالشه، مراقبمون بود. حالا با ازدواج کردنش، جاي خالیش خیلی زیاد حس می شد. -حسام. بیا اینجا پسر. چرا پیش پیر پاتالا نشستی؟ بی تفاوت به پدرام نگاه کردم. یه گوشه از سالن نشسته بود و حسین و

ادامه مطلب ...

رمان محله ممنوعه پارت 12

  علی که از اتاق رفت بیرون، سیا گفت: -شب میاي خونه من؟ -نه میرم خونه خودمون. -غلط کردي. میاي خونه من. حال ندارم دوباره بیام جنازه تو از رو زمین جمع کنم. بی حرف چشمامو بستم که سیا تشر زد: -باز می خواي بتمرگی؟ “؟ “باز می خواي بتمرگی -مگه من چقدر خوابیدم که میگی -همون که کل دیشبو

ادامه مطلب ...

رمان محله ممنوعه پارت 11

  سفیدي نداشت. دستاشو دور گردنم حلقه زد اما قصد خفه کردنم رو نداشت. سرمو بالا آورد و به سرامیکا کوبید. درد بدي تو سرم پیچید. قبل از اینکه بتونم واکنشی نشون بدم، دوباره سرمو به سرامیکا کوبید.درد به شدت تو سرم پیچید و ناله کردم. بار سوم که سرمو کوبید، دیگه دردي رو حس نمی کردم. خیلی یه دفعه

ادامه مطلب ...

رمان محله ممنوعه پارت 10

  -تنها کسی می تونه قدرت خاموش شده رو فعال کنه که اونو خاموش کرده باشه. که در مورد تو اون فرد پدرته. اما جز پدرت، منم می تونم این کارو کنم. با گیجی سرمو خاروندم و گفتم: -من یکم گیج شدم. یه چیزي تو وجودم همه ي اینا رو قبول می کنه اما عقلم قبول نمی کنه. این منو

ادامه مطلب ...

رمان محله ممنوعه پارت 9

  -یه لحظه صبر کن. من هنوز اسمتو نمی دونم. -آرشیدا. می تونی آرشیدا صدام کنی. اومد و دقیقا جلوم ایستاد: به بعد هر شب ساعت 10 ،میارمت اینجا. سعی کن اون موقع کسی اطرافت نباشه. راستی یه چیز دیگه؛ دفعه ي￾من خودم نیروهات رو فعال می کنم. تو این وضعیت به تو خیلی نیاز دارن. اما این کار زمان

ادامه مطلب ...

رمان محله ممنوعه پارت 8

  درو که باز کردم، هجوم رنگ صورتی، چشممو زد. ابرو هامو درهم کشیدم و نگاهی به اطراف انداختم. تا به حال تو اتاق سیما نیومده بودم. البته چیز خاصی هم نبود که به خاطر ندیدنش، حسرت بخورم. اتاق سیما دقیقا همون چیزي بود که تصور می کردم. همه چیز فانتزي و صورتی- سفید بود. بر خلاف اتاق من و

ادامه مطلب ...

رمان محله ممنوعه پارت 7

  تمام این مدت که حرف می زد، من و سیا ساکت بودیم. جفتمون مثه مونگلا نگاش می کردیم. واقعا درك این چیزا در مورد پدر و مادرم، سخت بود. خیلیم سخت بود. سحر دستمو با دقت پانسمان می کرد و توجهی به سپهر و حرفاش نداشت. سپهر دوباره ادامه داد: -شب تولد تو، به خاطر اشتباه پدرت، قدرتاي اون

ادامه مطلب ...

رمان محله ممنوعه پارت 6

  با داد سیا چشمامو باز کردم… من رو اون صندلی داغون تو حیاط باراد نشسته بودم و بچه ها اطرافم ایستاده بودن. هیچ خبري از اون زن سفید پوش و قبرستون و مرداي شنل سیاه نبود. انگار از خواب پریده بودم. اما اونا خیلی واقعی تر از توهماي من بودن. سنگینی نگاه کسی رو احساس کردم. سرمو که بالا

ادامه مطلب ...

رمان محله ممنوعه پارت 5

  -حسام. بیدار شو. زود از پله رفتم پایین و وارد اشپزخونه شدم. مامان که دهنشو باز کرده بود و می خواست دوباره داد بزنه، با دیدن من گفت: -میمیري بگی بیدار شدم که من حنجره ي بدبختمو جر ندم؟ نشستم پشت میز و یه لقمه براي خودم گرفتم. -بابا کو؟ -ماشین رو برده تعمیر. -چرا؟ -صدا می داد. ادم

ادامه مطلب ...

رمان محله ممنوعه پارت 4

  یه پوفی کردم و از پنجره به خیابون خیره شدم. اخر سر با تهدید هاي بابا و سام و مامان مجبور شدم بعد مرخص شدنم، همراهشون راه بیوفتم. البته مامان و بابا و سیما زود تر از ما رفته بودن. دلیل این همه اصرار رو نمی فهمیدم. قبلا وقتی نمی خواستم تو مهمونی هاي خانوادگی شرکت کنم، هیچ اجباري

ادامه مطلب ...

رمان محله ممنوعه پارت 3

  -من می دونم که تو رفتی و همه ي وسایل خونه رو درست کردي. -من؟ من درستش کردم؟ -اره دیگه ممنون. بعد دوباره منو در اغوش کشید. این چرا چرت و پرت می گفت؟ فک می کنه من خونه شو درست کردم؟ -سیا. من هیچ کاري نکردم. سیا ازم فاصله گرفت و گفت: -می دونی که از تعارف خوشم

ادامه مطلب ...

رمان محله ممنوعه پارت 2

  -من گفتم برو حموم خودتو بشور. نگفتم برو اون تو بخواب که. اخه یه کیسه کشیدن و شامپو زدن این همه وقت می بره؟ خیره خیره نگاهش می کردم که گفت: -ها چیه؟چرا این مدلی نگاه می کنی؟ -میدونی منو یاد کی میندازي؟ -کلان لوتز، زاك افرون، تیلور لاتنر، جانی دپ یا رابرت پینسون؟ -کی هستن اینا؟ – خاك

ادامه مطلب ...