رمان گلاویژ پارت 125
جلوی خونشون به شدت زیادی زدم روی ترمز و جیغ لاستیک هام بلند شد.. حرف خودشو به خودش پس دادم؛ _هری! _عماد؟ _گلاویژ میری پایین یا به کمک دست وپام بندازمت پایین؟ انگار متوجه شد که هیچ جوره نمیخوام تحملش کنم ودیگه مقاومت نکرد.. باحسرت سرشو پایین انداخت ودر روباز کرد.. واسم مهم نبود که چقدر ناراحتش کرده باشم..