فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان آووکادو
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 53

  – فقط داری حالم رو به هم می‌زنی…   تو گلو می‌خندد و بعد از گرفتن گاز ریزی از لاله‌ی گوش دخترک، بلافاصله عقب می‌کشد تا بیشتر از این باعث وحشتش نشود.   – بخور غذات رو… تا فردا عصر پیش من می‌مونی. بعدش هم…   نیشخند می‌زند و

ادامه مطلب »
رمان آس کور
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 31

    حامی تحمل دیدن درد و رنجش را نداشت. کلافه از اینکه کاری از او بر نمی آمد، دندان روی هم سایید.   گونه ی سراب را نوازش کرد و لب های لرزانش را به شقیقه اش چسباند.   _ جانم… تموم میشه الان.   پرستار از دیدنشان لبخندی

ادامه مطلب »
رمان خدمتکار عمارت درد فصل دوم

پارت 5 فصل دوم

    خوب من آماده ام یه عکس از کوروش داشتم اونم گذاشتم توچمدون به خودم تلقین می کردم که میتونم باید انجام بدم   صدای در زدن اومد   +کیه؟!   _ منم   + عه داداش بیا داخل   دستاشو قاب صورتم کرد   _خواهری مواظب خودت باش

ادامه مطلب »
چت روم

چت روم*24سالگی فاطمه(ادمین سایت)*

دلیل ِ زیبایی ِ امروز ! برات آرزو میکنم که وقتی شمع های تولدت رو فوت میکنی ؛ بی آرزو نباشی✨ . برات آرزو میکنم : هر سال شوق ِ و امید امروزتو داشته باشی 💕🥹، برات آرزو میکنم : برق ِ چشمای مثل ماهت هیچوقت خاموش نشه …🦢🌜 #تولدت_مبارک_

ادامه مطلب »
رمان شاه خشت
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 34

      به اتاقش رفتیم، پر از عروسک و وسیله‌بازی، تخت‌خوابی شبیه کالسکه.   دنبال سشوار گشتم، از اتاق خودمان.   فرهاد خونسرد دوش می‌گرفت و شاید متوجه من هم نشد.   در اتاق سدا، موهایش را خشک کرده و از دو سمت بافتم.   شکل فرشته‌ها شد با

ادامه مطلب »
رمان مانلی
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 38

#پارت_38   •┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄• نچی کرد. _با طعنه و کنایه با من حرف نزن  اگه دل‌خوری هست مستقیم بهم بگو!   به بیرون خیره شدم و بی‌تفاوت جواب دادم: من حرفی باهات ندارم نامی ولی فکر کنم تو خیلی حرفا تو گلوت مونده بریز بیرون سبک شی شاید فهمیدیم علت این

ادامه مطلب »
رمان مانلی
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 37

#پارت_37   •┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄• نگاهش روی صورتم در حرکت بود و از آن عصبانیت اولیه فقط اخم ظریفی باقی مانده بود. _تو چرا چشم‌هات از مال من روشن‌تره؟   ابروهایش بالا پرید و با تعجب نگاهم کرد. _چی؟!   چانه‌ام را بالا گرفتم. _دارم راجع‌به چشم‌هات حرف می‌زنم!   کمی خودش

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 173

    دنیز با اخم نگاهشون کرد و با حرص رو به البرز گفت: -بهتر از تو بودم که داشتی مارو از بالکن طبقه دوم پرت میکردی پایین که ببینی دور سرمون ستاره و کبوتر میاد یا نه….   البرز زودتر از همه خودش غش کرد از خنده و منم

ادامه مطلب »
رمان ماهرخ
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 46

      شهریار وقتش را تلف نکرد. جلو رفت و سینه به سینه ماهرخ شد و او را به داخل اتاق کشاند…     ماهرخ جا خورد… – جرا همچین می کنی؟! می خوام برم لب ساحل…!!!     شهریار نیشخند زد: یه درصد فکر کن من بزارم تو

ادامه مطلب »
رمان نگار
رمان نگار

رمان نگار پارت 8

  همین که وارد پذیرایی شدم اولین نفری که چشمم افتاد بهش کامیار بود که با دیدن من با اون سر و وضع به وضوح جا خورده بود. یه دست کت و شلوار مشکی ساده با یه پیرهن سفید تنش بود حس کردم با دیدن من همه آرزوهاش یه شبه

ادامه مطلب »
رمان

دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه …

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 346

          وسط بغض و ناراحتی از حال بد دوستم بی اختیار خندیدم و گفتم: – شدی از اون آدمای سمجا! بابا شاید پسره نمی خوادت.. تو چه گیری دادی که حتماً باهات ازدواج کنه؟ اونم خندید و با پررویی گفت: – غلط کرده مگه دست اونه!

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها