فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 171

  ***************************************   هندزفری رو تو گوش هام گذاشتم و اهنگی پلی کردم و گوشی رو برگردوندم تو جیب مانتوم…   نگاهی به اسمون کردم که گرفته و ابری بود..دقیقا مثل دل من…   اهی کشیدم و قدم هام رو اروم تر کردم..هیچ عجله ای برای رسیدن به خونه نداشتم…

ادامه مطلب »
رمان نگار
رمان نگار

رمان نگار پارت 3

  نگاهی به پریسا انداختم خودش گرفت منظورم چیه .. + نگار من برم خبر خوب بودن حالشو به بچه ها بدم … با چشم پریسا رو بدرقه کردم و تا پایین رفتن از پله ها چشم به دنبالش کشیدم … از رفتنش که مطمئن شدم رو گردوندم سمت اون

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 213

      یزدان نچ صدا داری کرد :       ـ چه کار به عمق داری ………… تو بپر .       گندم نگاهش را از کف استخر گرفت و تا چشمان او بالا کشید :       ـ اگه رفتم کف استخر و خفه شدم

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 251

      اخماش رفت توهم‌ و خواست چیزی بگه که با بغض گفتم: _نمی‌تونم نمی‌تونم بفهم لعنتی میترسم… اصلا نمیخوام اصلا برام مهم نیست تو چی فکر میکنی   بازومو گرفت که سریع خودم و عقب کشیدم و با عجز گفتم: _نمی‌تونم جاوید   مبهوت نگاهم‌ میکرد و انگار

ادامه مطلب »
رمان آرزوی عروسک
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 166

    باحرف های آرش یه لحظه به سرم زد قید همه چی رو بزنم و دست تو دست آرش از اتاق برم بیرون و به نسیم بفهمونم که به آخر خط رسیده..   باخودم فکرکردم حالا که توی ماجرای اشتباهات باباش، پای آرش درمیون نیست و خطری آرش رو

ادامه مطلب »
رمان

دانلود رمان بغض ترانه ام مشو pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:       ترانه دختری از خانواده ای اصیل و پولدار که از بچگی نامزد پسرعمویش، حسام است. بعد از مرگ پدر و مادر ترانه، پدربزرگش سرپرستیش را بر عهده دارد. ترانه علاقه ای به حسام ندارد و در یک مهمانی با سامیار آشنا میشود. سامیاری که

ادامه مطلب »
رمان آووکادو
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 51

    با صدای جیغ بلند دخترک پلک باز می‌کند و با چهره‌ای اخم‌آلود نگاهش را سمت تخت می‌کشد…   اصلاً متوجه هجوم خواب نشده بود و خودش هم نمی‌دانست کی تسلیم سنگینی چشمانش شده است.   روی کاناپه‌ی تنگ و کوچک نیم‌خیز می‌شود و عضلات گرفته‌اش باعث کورتر شدن

ادامه مطلب »
رمان آس کور
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 29

  سرابم؟! چشمان خودش هم از لفظی که به کار برد گرد شد!   تاکنون هیچ تعلق خاطری به هیچ دختری نداشت. هیچکس را برای بار دوم نمیدید اما سراب…   شاید سراب چیزی را درونش تغییر داده بود که خودش هم از آن خبر نداشت…   شاید آن «م»

ادامه مطلب »
رمان مانلی
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 34

#پارت_34   •┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄• _آخ من به تو یه درس عبرتی نشون بدم که چهارتا ازش بزنه بیرون مانلی برو به جون خودت دعا کن برام عزی…   حرفش را نصفه رها کرد و حرصی گفت: با کدوم بی‌پدری راه افتادی داری می‌ری؟ ببینم اون پسره باربد اومد دنبالت؟   صدای

ادامه مطلب »
رمان ماهرخ
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 44

هردومرد سمتش قدم تند کردند و شهریار بی توجه به حضور پدرش گفت: جانم… درد داری…؟! ماهرخ نگاه خمار و خسته اش را به شهریار دوخت و بی رمق لب زد: آب….!!! شهریار خیلی سریع پرستار را خبر کرد تا به ماهرخ رسیدگی کند. حاج عزیز دستش را گرفت و

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 342

          نگاهم برگشت سمت پاهام که که شاید حرکت نمی کردن ولی.. وزنم و روی خودشون نگه داشته بودن و میران.. دیگه حتی از اینم محروم شده بود. اگه می خواست این زندگی رو قبول کنه.. دیگه فقط باید برای بلند شدن از عصا کمک می

ادامه مطلب »
رمان نگار
رمان نگار

رمان نگار پارت 2

  دوباره خودشو کنترل کرد … قلبم اومده بود تو دهنم ولی هیچ حرکتی نمیتونستم انجام بدم.. جوری با حرفام حواسش رو پرت کرده بودم که اصلا متوجه نشده بود به یک قدمیش رسیدم … یه لحظه از ذهنم گذر کرد که دستمو ببرم و سعی کنم بکشمش عقب ..

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها