فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 250

    با اخم به پاهای نیمه لختم نگاه کرد که پاهام رو سمت خودم کشیدم و نگاه پر اخمش و بهم داد _پاشو بیا   سمت آشپزخونه رفت و من ناچار بعد مکثی بلند شدم و سمت آشپزخونه رفتم… نگاهی بهش کردم که ظرف نیمرویی و گذاشت رو میز

ادامه مطلب »
رمان خدمتکار عمارت درد فصل دوم

فصل دوم پارت دوم

    +میگم دانیال تو خبری از کوروش نداری؟!   داشت تو آیینه ماشین موهاشو درست می کرد تعجب کرد که ازش این سوالا پرسیدم…   + چیه چرا اینطوری نگاه میکنی؟!   ماشینو روشن کرد بدون اینکه جوابی بهم بده   _ راست میگم خبری ازش نداری؟! حتی یه

ادامه مطلب »
رمان طلوع
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱۱۸

  با دیدن ماشینی اونم دقیقا جلوی ماشینش میزنه رو ترمز و با اخمهای درهم پیاده میشه…     میخوام منم پیاده شم که تند میگه: بشین تو…     صدای بلندش باعث میشه برگردم سرجام…     در سمت راننده باز میشه و پسر جوونی پیاده میشه…..    

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 64

        _ وای ترسم بیشتر شد!   دست روی شانه‌اش گذاشتم:   _ نگران نباش حل میشه…   با صدای در پایین بود که فرصت حرف زدن باقی نماند، سریع بیرون زد و من هم برای ضایع نبودن اوضاع به سمت بالکن برگشتم.   مشغول باقی لباس‌ها

ادامه مطلب »
رمان نگار
رمان نگار

رمان نگار پارت 1

  🔹نگار🔹   غروب شده بود .. باز دوباره کلاسم خیلی طول کشیده بود و طبق معمول خورده بودم به ترافیک ناجور همیشگی … شیشه ماشین رو پایین دادم و هوای خنک و تمیز پاییزی رو وارد ریه هام کردم … توی این تهران خراب شده خیلی کم پیش می

ادامه مطلب »
رمان

دانلود رمان روشنایی مثل آیدین pdf از هانیه وطن خواه

  خلاصه رمان:   دختری که با تمام از دست رفته هایش شروع به سازش می کند… به گذشته نگریستن شده است عادت این روزهایم… نگاه که می کنم می بینم… تو به رویاهایت اندیشیدی… من به عاشقانه هایم…ع تو انتقامت را گرفتی… من تمام نیستی ام را… بیا همین

ادامه مطلب »
رمان هامین
رمان هامین

رمان هامین پارت 37

          _ خوش اومدی نورچشمی.   _ هف فوبیای آقازاده انتخابیه…   با صدای پچ‌پچ‌وار سمن نگاهمو از صحنه‌ی مقابلم گرفتم و به سر خم شده و لبخند گوشه‌ی لب دختر مقابلم دادم.   _ باورکن اگه ندیده بودم که خیلی راحت زندایی و مامانو بغل

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 341

          تنها کاری که تونستم بکنم این بود که دستم و جوری محکم جلوی دهنم بگیرم که درد فک و صورتم من و به خودم بیاره و بهم بفهمونه این جا جای واکنش نشون دادن نیست! واسه همین سریع از پله ها پایین رفتم و خودم

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 249

    ناچار ماشین رو کنار خیابون نگه داشت که سریعا پیاده شدم و از ماشین کمی فاصله گرفتم.‌‌.. کلافه نگاهم رو به ماشینایی دادم که با سرعت از کنارمون رد میشدن… وسط خیابون هیچ کار نمی‌تونستم بکنم نه راه پیش داشتم‌ نه راه پس حتی تلفنمم همراهم نبود زنگ‌

ادامه مطلب »
رمان آووکادو
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 50

  موهای بلند و مواج آلاله را کنار می زند و بار دیگر نگاهش را روی چهره ی رنگ پریده و معصومش می چرخاند.   – متأسفم ولی جز من هیچ راهی نداری دختر مدرسه ای… همه ی اون راه های دیگه رو خودم از روی زمین برمی دارم.  

ادامه مطلب »
رمان آس کور
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 28

    رسا بابت شنیدن صحبتهای حامی به گوش های خودش شک داشت. عقد؟ زن؟ طلاق؟ مگر میشد؟ انقدر بی خبر؟!   کمی خم شد تا سرش هم راستا با سر حامی قرار بگیرد و با لحن شوخ و متعجبی گفت:   _ میبینم ک سلطان دم به تله داده!

ادامه مطلب »
رمان سال بد
رمان سال بد

رمان سال بد پارت 11

    انگشتانم را درهم گره زدم . گوشه ی لبهایم به نشانه ی تردید و بدبینی اندکی به پایین انحنا پیدا کرد .   خوب بود ؟ نمی دانستم !   تمامِ دیشب روی مغزم بود … روی فکرهایم سنگینی می کرد .   شهابی که وقتی از اتاقش

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها