فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 303

        سری با تاسف برای افکار اون موقع اش تکون داد و گفت: – بعدشم که قضیه پرورشگاهی بودنت و تعریف کردی و.. منم پرونده این انتقام و بستم و با همه وجودم.. باورت کردم. فهمیدم که تو.. نمی تونی عاملی برای این بدبختی های من باشی..

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 44

  نفس عمیقی کشیدم و کف دستان عرق کرده ام را به لباسم مالیدم.   سلام آرامی دادم و با لبخندی که به زور به لبهایم سنجاق کردم، خودم را بینشان انداختم.   تا جای ممکن سعی داشتم واکنش هایم طبیعی باشد.   که البته برای زنی که در مراسم

ادامه مطلب »
رمان طلوع
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۹۷

      پلک های خستم رو باز میکنم و میشینم رو مبل….   نگاه هر دو نفرشون سمتم کشیده میشه….     بارمان با ناراحتی و محمدحسین بی تفاوت بهم نگاه میکنن…..         بی توجه بهشون بلند میشم و پاهای بی جونم رو سمت در میکشونم……

ادامه مطلب »
رمان نغمه دل

رمان نغمه دل پارت21

  _خب اول کدومو بریم؟ چشاش میخندید _خب نمیدونم _ببین مرد سی ساله رو اوردی شهربازی هرکی از بچها شرکت منو ببینه تا ده سال سوژه برای خندیدنش داره پس از این فرصت طلایی خوب استفاده کن افرین خجالت زده سر به زیر میخندید به اسرار من ترن هوایی سوار

ادامه مطلب »
رمان نغمه دل

رمان نغمه دل پارت20

  _بله _سلام _سلام کاری داشتی؟ _تو الان نباید سر کار باشی؟ _اره چطور؟ _هیچی می خاستم بدونم کجایی که به خانم منیری(منشی شرکت) گفتم میگه دیشب زودتر رفتی و هنوزم نرفتی؟ _فکر نمیکنم باید به تو جوابی پس بدم تن صداش رف بالا و عصبی گفت _من زنتم باید

ادامه مطلب »
رمان هامین
رمان هامین

رمان هامین پارت 17

      بعد از تغییر لباسم با قدم های بلند به سمت میزی که تمام صبح آرزوشو داشتم رفتم و به محض ورودم با هامین خانی که رأس میز نشسته بود روبه‌رو شدم.   سریع سلام کردم که لطف کردن و سرشونو برام تکون دادن.   تو فکرم بود

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 195

        یزدان با اطمینان از بالا رفتن گندم ، دست به لبه استخر گرفت و با یک حرکت خودش را هم بالا کشید و از آب بیرون آمد .       با حرص و خشم نگاهی به گندم که انگار از سرما و ترس در خودش

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 302

        قبل از این که بخوام بگم منم کسی و نداشتم ادامه داد: – تو عمه ات و داشتی میــــــران! من هیچ کس و نداشتــــــــم! تو چهارده ساله بودی.. من هفت ساله ام بود.. به خدا روح من بیشتر از تو تیکه پاره شــــــد.. به خدا من

ادامه مطلب »
رمان عشق ممنوعه استاد
رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 39

        حدود یک ماهی گذشته بود و همه چی داشت طبق روال خوبی میگذشت و توی اون محله جا افتاده بودیم   تنها چیزی که برام سخت میگذشت این بود که نتونسته بودم کار درست و درمونی پیدا کنم و چیزی تا تموم شدن پول هامون باقی

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 200

    با دلهره سری به چپ و راست تکون دادم _چی… چیو بگم؟!   نگاه معنی داری به شکمم انداخت که با ترس ادامه دادم _ن…نه… نه من و تو درباره این موضوع حرفامون و زدیم فرزان حتی… حتی اگه الانم پشیمون شدی من وَبالت نمیشم خودم از پس

ادامه مطلب »
رمان رسپینا

رمان رسپینا پارت 159

اومده بودیم جایی که عشقمون شروع شد نشسته بودیم و توی بغل رادان لم داده بودم ، احساسی که داشتمو به زبون آوردم _ میدونی خیلی عاشقتم ؟ _ میدونم ، تو میدونی که چطور شدی همه جونم؟ _ میدونم یه جمله از شاملو که در وصف حالم بود رو

ادامه مطلب »
رمان شاه خشت
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 19

      _ رفتارت در شأن یک خانوم نیست، آلا. این‌که سر شوهر سابقت بی‌دلیل فریاد بزنی…   به میان کلامم پرید..   _ بی‌دلیل؟ بی‌دلیل؟!   پوزخند زدم.   _ فرهاد، فریدون کجاست؟ تو‌ کشتیش می‌دونم!   فریدون الیاسی، رقیب کاری من! مردی که سال‌ها با آلاله رابطه

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها